𝔨𝔞𝔰𝔢𝔥𝔢 𝔨𝔥𝔬𝔬𝔫 𝔭𝔞𝔯𝔱 ¹⁷
ا/ت : رزا رژو بده .
رزا : دارم رژ میزنم صب کن .
ا/ت : عههه بدش دیگههه یه ساعته منتظرم .
رزا : صب کن میگم وحشی حیوون .
ا/ت : الان میزنمت .
رزا : بیا ... بگیرش بی تمدن ( فحش من دراوردی )
ا/ت : عمته .
اماده شدیم و رفتیم پایین . چشم به کوک خورد که یه جنتلمن واقعی شده بود . اونم مات من مونده بود . رزا در گوشم پیس پیس کرد : دو تا کفتر عاشق به هم رسیدن ... هوراااا .
زیر لبی مرضی نثارش کردم و لبخندی به چهره ی پوکر و مات کوک .
با همدیگه رفتیم پیش کوک و ته که کنار هم وایساده بودن . ته داشت با نگاه خیرش رزا رو درسته قورت میداد .
در گوش رزا یواش گفتم : و چه جاذ ( مخفف جذاب )
رزا : ( زیر لب ) الهی تریلی ببرت دختره ی زردنبوق .
نخودی خندیدم . کوک با احترام دستمو گرفت و ته هم دست رزا رو گرفت . داشتیم باهمدیگه حرفه میزدیم چهار نفرمون که یونگی تک سرفه ای کرد . برگشتیم سمتش که یهویی رزا خودشو انداخت روش . شالاپ شلوپ عین این تازه عروسا ماچش میکرد . اخخخ یونگی بدبخت . امشب حموم لازمی . تف بارون شدی برادرم . عروس بخت برگشته . جررررر .
یونگی : یواش رزا ... رم کردی ؟ آبرمو بردی جلوی میلو .
رزا :میلو کدوم بزمجه ایه دیگه ؟؟
یونگی لب گزید و گفت : خاک تو سرت ( زیر لب ) عشقمه گراز .
رزا : کو ببینمش .
چشمم به میلو افتاد که پشت یونگی کز کرده و داره بی صدا از خنده منفجر میشه . یونگی رفت کنار و میلو پدیدار شد . این که بوقلمون خودمونههههه . منو رزا با هم داد زدیم : چطورییی بوقلموننننن .
حالا دیگه میلو داشت از خنده میمرد . بغلش کردیم و بهش خوشآمد گفتیم .
رزا : داداشم چه انتخابی داشته قربونش برم .
یونگی از اون ور زیر زیرکی و بدون صدا میخندید .
رزا : دارم رژ میزنم صب کن .
ا/ت : عههه بدش دیگههه یه ساعته منتظرم .
رزا : صب کن میگم وحشی حیوون .
ا/ت : الان میزنمت .
رزا : بیا ... بگیرش بی تمدن ( فحش من دراوردی )
ا/ت : عمته .
اماده شدیم و رفتیم پایین . چشم به کوک خورد که یه جنتلمن واقعی شده بود . اونم مات من مونده بود . رزا در گوشم پیس پیس کرد : دو تا کفتر عاشق به هم رسیدن ... هوراااا .
زیر لبی مرضی نثارش کردم و لبخندی به چهره ی پوکر و مات کوک .
با همدیگه رفتیم پیش کوک و ته که کنار هم وایساده بودن . ته داشت با نگاه خیرش رزا رو درسته قورت میداد .
در گوش رزا یواش گفتم : و چه جاذ ( مخفف جذاب )
رزا : ( زیر لب ) الهی تریلی ببرت دختره ی زردنبوق .
نخودی خندیدم . کوک با احترام دستمو گرفت و ته هم دست رزا رو گرفت . داشتیم باهمدیگه حرفه میزدیم چهار نفرمون که یونگی تک سرفه ای کرد . برگشتیم سمتش که یهویی رزا خودشو انداخت روش . شالاپ شلوپ عین این تازه عروسا ماچش میکرد . اخخخ یونگی بدبخت . امشب حموم لازمی . تف بارون شدی برادرم . عروس بخت برگشته . جررررر .
یونگی : یواش رزا ... رم کردی ؟ آبرمو بردی جلوی میلو .
رزا :میلو کدوم بزمجه ایه دیگه ؟؟
یونگی لب گزید و گفت : خاک تو سرت ( زیر لب ) عشقمه گراز .
رزا : کو ببینمش .
چشمم به میلو افتاد که پشت یونگی کز کرده و داره بی صدا از خنده منفجر میشه . یونگی رفت کنار و میلو پدیدار شد . این که بوقلمون خودمونههههه . منو رزا با هم داد زدیم : چطورییی بوقلموننننن .
حالا دیگه میلو داشت از خنده میمرد . بغلش کردیم و بهش خوشآمد گفتیم .
رزا : داداشم چه انتخابی داشته قربونش برم .
یونگی از اون ور زیر زیرکی و بدون صدا میخندید .
۲۱.۲k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.