معشوقه دوست داشتنی من
#معشوقه_دوست_داشتنی_من
#فصل_دو
#پارت_۵
ولی باید این علاقه هارو تو خاک دفن میکردم ، باید برای همیشه قید بودن با
کوک رو میزدم،ولی دلم نمیومد...
اون مرد حسابی منو وابسته خودش کرده بود
صبح با نوازش های دلنشینی از سمت موهام بیدار شدم.
با چشمای نیمه باز دستش رو لمس کردم
اون دستای مردونه فقط متعلق به جئون بود
چشمامو باز کردم و دستمو کشیدم
جئون:صبح بخیر دختر کوچولوی من
نشستم روی تخت و بهش خیره شدم
بلند شد و یه شونه با خودش آورد
جئون:موهات شده مثل جنگل آمازون
بزار برات موهاتو شونه کنم
_خودم میکنم
جئون:دلم میخواد موهای زنم رو ببافم،مشکلیه؟
ناچار نشستم و مشغول شونه زدن موهام شد
هراز گاهی چند تار موم رو برمیداشت و استشمام میکرد...
جئون:کش موهات کجان؟
_جای لوازم آرایشیمه
بلند شد و جعبه کش موهام رو باز کرد
دوسه تا کش مو آبی برداشت و دوباره برگشت رو تخت، و مشغول بافتن شد..
جئون:تموم شد
رفتم جلو آینه و بافت موهام رو نگاه کردم
جئون:قشنگ شده؟
_اهوم
جئون:الان باهام آشتی شدی؟
سرمو به معنای"نه"تکون دادم
جئون:چیکار کنم که باهام آشتی کنی
چرخیدم سمتش و بهش خیره شدم
_فقط....هیچوقت ترکم نکن...همین
لبخندی زد و از روی تخت اومد پایین دستشو دور کمرم حلقه کرد و محکم بغلم کرد
چقدر دلم برای گرمی بغلش تنگ شده بود
پسرک ماه من
#فصل_دو
#پارت_۵
ولی باید این علاقه هارو تو خاک دفن میکردم ، باید برای همیشه قید بودن با
کوک رو میزدم،ولی دلم نمیومد...
اون مرد حسابی منو وابسته خودش کرده بود
صبح با نوازش های دلنشینی از سمت موهام بیدار شدم.
با چشمای نیمه باز دستش رو لمس کردم
اون دستای مردونه فقط متعلق به جئون بود
چشمامو باز کردم و دستمو کشیدم
جئون:صبح بخیر دختر کوچولوی من
نشستم روی تخت و بهش خیره شدم
بلند شد و یه شونه با خودش آورد
جئون:موهات شده مثل جنگل آمازون
بزار برات موهاتو شونه کنم
_خودم میکنم
جئون:دلم میخواد موهای زنم رو ببافم،مشکلیه؟
ناچار نشستم و مشغول شونه زدن موهام شد
هراز گاهی چند تار موم رو برمیداشت و استشمام میکرد...
جئون:کش موهات کجان؟
_جای لوازم آرایشیمه
بلند شد و جعبه کش موهام رو باز کرد
دوسه تا کش مو آبی برداشت و دوباره برگشت رو تخت، و مشغول بافتن شد..
جئون:تموم شد
رفتم جلو آینه و بافت موهام رو نگاه کردم
جئون:قشنگ شده؟
_اهوم
جئون:الان باهام آشتی شدی؟
سرمو به معنای"نه"تکون دادم
جئون:چیکار کنم که باهام آشتی کنی
چرخیدم سمتش و بهش خیره شدم
_فقط....هیچوقت ترکم نکن...همین
لبخندی زد و از روی تخت اومد پایین دستشو دور کمرم حلقه کرد و محکم بغلم کرد
چقدر دلم برای گرمی بغلش تنگ شده بود
پسرک ماه من
۱۶.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.