اربابمن

#ارباب-من
part : 11

یه قدم رفت جلو ..
که ....
یهو پاش لیز خور که کوک گرفتش
و بدون اینکه بدن//شو ببینه
حوله رو انداخت روی ات
ات از خجالت لپاش قرمز شده بود ، اون نمیدونست که قراره یه همچین اتفاقی بیوفته

کوک هنوز گرفته بودتش و نزاشته بود که ات بیوفته
ات : امم .. .ببخشید ارباب ، من واقعا ازتون معذرت می خوام

کوک : بلخره که یروزی به فا//کت میدم
ات : .....( زبونش بند اومده )

کوک : من الان میرم تو هم اماده شو ساعت ۶ هست و تو اماده نشدی

ویو کوک :
اون یه قدم اومد جلو که پاهاش لیز خورد و افتاد توی بقل من
منم سریع حوله رو انداختم روش
ساعت دیگه داشت ۶ میشد و بهش گفتم زودتر اماده بشه
یه نگاهی به صورتش کردم

که دیگه نتونستم دووم بیارم که .....

هیع هیع خماری در کمین است ...
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
دیدگاه ها (۱)

#ارباب-منpart : 12ویو کوک : که دیگه نتونستم دوون بیارم که .....

#ارباب-منpart : 13ویو ات : که یهو تا اومدم در اتاق رو باز کن...

#ارباب-منpart : 10ات : اربابببب ، اربابببب ( با صدای خیلی بل...

#ارباب-منpart : 9ویو ات : رفتم اشپزخانه که اب بردارم که یهو ...

playmate_p45

Part9‌عاممممم... کوک:عاممم چی(اومد نزدیک تر و سرشو آورد جلو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط