true love part 24
وقتی یونا اینو گفت تهیونگ ادامه داد :
_ سنجاب مریض به چه حقی با دوست من اینجوری حرف میزنی؟!
+ باید حواس خودتو دوستت جمع میبود تا پا روی دم من نذارید
و بعد یونا به اتاق رفت
_ اهههه من نمیخوام تو یه اتاق با یه فرد مریض
¥ مریض؟!
_ آره قلبش مریضه
¥ پس کلا نیاز به تنظیمات کارخونه داره😂
× یا کیم تهیونگ حواست یاشه داری چی میگی!
_ اه😒
÷ خیلی خب به لطف تهیونگ و لیسو ، شاممون خراب شد و حال یونا هم گرفته شد.
تهیونگ ناسلامتی همسرته !
_ همسری که اصلا بهش علاقه ندارم حتی اگه بهم خیانت کنه !
با این حرف سوهو یه سیلی به تهیونگ زد ( هم کار خوبی بید هم دلم میخواد خفت کنم پسرمو زدی)
× کیم تهیونگ خواهر منم همچین علاقه به ازدواج باتو نداشت!
یونا
بعد از اون بحث مزخرف ، به اتاق اومدم اولش میخواستم برم پایین کاناپه هارو بهم بپسبونم ولی مگه من از اون ترسی دارم؟
رفتم روی تخت خودمو چشمام گرم شد و خوابم برد...
تهیونگ
همگی به اتاقاشون رفتند منم رفتم تو اتاق ، فکر کردم یونا امشب توی اتاق نمیخوابه اما با پتوی پیچ خورده داخل تخته یوناعه.رفتم نزدیک و دیدم مثل سنجاب داخل خودش جمع شده و خوابیده . انقدر کوچولو بود که توی پتو گم میشد.مثل یه سنجاب بی آزار بی نوا خوابیده بود.لپاشو دلم میخواست گاز بزنم.خیلی کیوت بود
جاااان تهیونگ مرض پیدا کردی؟ داری به این وحشی میگی کیوت؟ هه این همونه که با صمیمی ترین دوستت لیسو اونجوری حرف زد هه 😏دختر لوس هرچقدر تلاش کنی نمیتونی منو عاشق خودت کنی . من شاید یه روزی عاشق لیسو شم ولی عاشق دختری مثل تو اصلا . و به تختم رفتم
راوی
تهیونگ اون حرفا رو زد ولی شاید اشتباه میکرد . شاید درآینده ای نه چندان دور قفل های قلبشو برای یونا باز کرد.شاید هم واقعا عاشق لیسو میشد و یونا رو به حال خودش میذاشت.شایدم یونا زودتر به تهیونگ علاقه پیدا میکرد یا شاید کس دیگه عاشق یونا میشد....
شما بگین چی میشه بنظرتون🤔
_ سنجاب مریض به چه حقی با دوست من اینجوری حرف میزنی؟!
+ باید حواس خودتو دوستت جمع میبود تا پا روی دم من نذارید
و بعد یونا به اتاق رفت
_ اهههه من نمیخوام تو یه اتاق با یه فرد مریض
¥ مریض؟!
_ آره قلبش مریضه
¥ پس کلا نیاز به تنظیمات کارخونه داره😂
× یا کیم تهیونگ حواست یاشه داری چی میگی!
_ اه😒
÷ خیلی خب به لطف تهیونگ و لیسو ، شاممون خراب شد و حال یونا هم گرفته شد.
تهیونگ ناسلامتی همسرته !
_ همسری که اصلا بهش علاقه ندارم حتی اگه بهم خیانت کنه !
با این حرف سوهو یه سیلی به تهیونگ زد ( هم کار خوبی بید هم دلم میخواد خفت کنم پسرمو زدی)
× کیم تهیونگ خواهر منم همچین علاقه به ازدواج باتو نداشت!
یونا
بعد از اون بحث مزخرف ، به اتاق اومدم اولش میخواستم برم پایین کاناپه هارو بهم بپسبونم ولی مگه من از اون ترسی دارم؟
رفتم روی تخت خودمو چشمام گرم شد و خوابم برد...
تهیونگ
همگی به اتاقاشون رفتند منم رفتم تو اتاق ، فکر کردم یونا امشب توی اتاق نمیخوابه اما با پتوی پیچ خورده داخل تخته یوناعه.رفتم نزدیک و دیدم مثل سنجاب داخل خودش جمع شده و خوابیده . انقدر کوچولو بود که توی پتو گم میشد.مثل یه سنجاب بی آزار بی نوا خوابیده بود.لپاشو دلم میخواست گاز بزنم.خیلی کیوت بود
جاااان تهیونگ مرض پیدا کردی؟ داری به این وحشی میگی کیوت؟ هه این همونه که با صمیمی ترین دوستت لیسو اونجوری حرف زد هه 😏دختر لوس هرچقدر تلاش کنی نمیتونی منو عاشق خودت کنی . من شاید یه روزی عاشق لیسو شم ولی عاشق دختری مثل تو اصلا . و به تختم رفتم
راوی
تهیونگ اون حرفا رو زد ولی شاید اشتباه میکرد . شاید درآینده ای نه چندان دور قفل های قلبشو برای یونا باز کرد.شاید هم واقعا عاشق لیسو میشد و یونا رو به حال خودش میذاشت.شایدم یونا زودتر به تهیونگ علاقه پیدا میکرد یا شاید کس دیگه عاشق یونا میشد....
شما بگین چی میشه بنظرتون🤔
۵۲.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.