part57
#part57
داریا لیام رو بغل کرد رو پاش گذاشت
لیام:اوما
داریا:جانم
لیام با انگوشت کوچولوش به شکمش اشاره کرد
داریا:گشنته؟عزیزدلم چی بهش بدیم به نظرت کوک؟
کوک:قطعا همه چی نمیخوره واسش شیر درست میکنیم میگم آجوما واسش درست کنه
داریا:خوبه
کوک رفت و آجوما رو صدا زد واسه اینکه شیر خشک لیام بغض کرده بود
داریا:کوک لیام خیلی گرسنست
کوک:الان میاد پسرم گریه نکنیا
داریا:کوک میدونی باید ببریمش براش واکسن بزنیم
کوک:آره پسرم قراره واکسن یک سالگیش رو بزنه
صدا در اومد
کوک:بیا تو
آجوما با شیشه شیر وارد اتاق شد و کوک اونو از دستش گرفت لیام دستاشو تکون میداد
کوک:بیا قربونت برم
لیام شیشه شیر رو از کوک گرفت با کوک داریا گذاشت تو دهنش
کوک:فردا میریم واسش دکتر از اونورم با پسرم میریم پارک
داریا:وای خوش به حال پسرم
بعد لیام شیشه شیر رو کنار گذاشت
داریا:سیر شدی دیگه پسرم حالا میتونی سرحال بشی
......
فردا ظهر:
داریا لیام رو حاضر کرد و خودشم آماده شد باهم رفتن بیرون
کوک:بیا عزیزم
تو سالن بیمارستان نشسته بودن آدما زیادی واسه بچه هاشون اومده بودن لیام برعکس خونه اونجا خیلی آروم بود و چیزی نمیگفت که صداشون کردن
داریا همراه کوک بلند شد رفت تو اتاق
دکتر:بفرمایید خیلی خوش اومدید جناب جئون
داریا لیام رو بغل کرد رو پاش گذاشت
لیام:اوما
داریا:جانم
لیام با انگوشت کوچولوش به شکمش اشاره کرد
داریا:گشنته؟عزیزدلم چی بهش بدیم به نظرت کوک؟
کوک:قطعا همه چی نمیخوره واسش شیر درست میکنیم میگم آجوما واسش درست کنه
داریا:خوبه
کوک رفت و آجوما رو صدا زد واسه اینکه شیر خشک لیام بغض کرده بود
داریا:کوک لیام خیلی گرسنست
کوک:الان میاد پسرم گریه نکنیا
داریا:کوک میدونی باید ببریمش براش واکسن بزنیم
کوک:آره پسرم قراره واکسن یک سالگیش رو بزنه
صدا در اومد
کوک:بیا تو
آجوما با شیشه شیر وارد اتاق شد و کوک اونو از دستش گرفت لیام دستاشو تکون میداد
کوک:بیا قربونت برم
لیام شیشه شیر رو از کوک گرفت با کوک داریا گذاشت تو دهنش
کوک:فردا میریم واسش دکتر از اونورم با پسرم میریم پارک
داریا:وای خوش به حال پسرم
بعد لیام شیشه شیر رو کنار گذاشت
داریا:سیر شدی دیگه پسرم حالا میتونی سرحال بشی
......
فردا ظهر:
داریا لیام رو حاضر کرد و خودشم آماده شد باهم رفتن بیرون
کوک:بیا عزیزم
تو سالن بیمارستان نشسته بودن آدما زیادی واسه بچه هاشون اومده بودن لیام برعکس خونه اونجا خیلی آروم بود و چیزی نمیگفت که صداشون کردن
داریا همراه کوک بلند شد رفت تو اتاق
دکتر:بفرمایید خیلی خوش اومدید جناب جئون
۱۴.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.