hi

عشق در دنیای اشتبا پارت ❸❷اون هیز نیست برای خوشگلی یا هرچیز دیگه ای منو نمیخواد اون خودم رو میخواد روحم رو میخواد قلبم رو میخواد.. زخم روی چشماش روی پوست سفیدش رو لمس کردم چشماش قرمز بود.. چشم های خودم تار میدید.. لباسام رو پاره کرده بود 🐱بذار پتو رو رو بپیچم دورت.. لباس نداری. 🦋باشه. پتو رو دورم پیچید و مثل پر کاه بلندم کرد از کلبه رفت بیرون که دیدم تهیپنگ دستاش هارو کرده تو موهاش.. استرس داره جیمینم اون پسره رو گرفته تدوین تا هارو دید خشک شد ولی سریع دویید سمتم ویو تهیونگ داشتم با جریان باد توی هوا پرواز میکردم که دیدم جیمین و صاعقه رو زمینن جیمین با یکی دعوا گرفته رفتم پایین و شونه ی جیمین رو گرفتم 🐯جیمین.. بیا عقب.. چی شده 🐤ابن میخواست به هانا تجا. وز کنه 🐯چ.. چی کار کنه؟... وای نه.. هانا الان کجاست؟ 🐤تو کلبه اس.. یونگی ییششه🐯وای نه.( نگران).اومدم برم تو که جیمین گفت🐤نرو تو.. هانا لباس درست حسابی نداره. قلبم داره میترکه حس کردم هجوم خ ون های رگ هام به مغزم خیلی زیاده.. درسته.. هانا با یونگی بوده.. ولی نیمخاوم با کی دیگه ای باشه.. شاید بخواد بعدا منو قبول کنه.. شاید.. اصلا حس هایی که دارم یادم رفت.. ولی الان نه.. الان.. میخوام اتفاق بیفته دیتام رو کردم تو موهام و دادمشون عقب یونگی و هانا اومدن بیرون دور هانا یه پتو ی سفید رنگ بود.. تبر کشید قلبم. دید ن هانا توی اون وضعیت دویدم سمتشون 🐯هانا خوبی؟.. 🦋اوپا.. کی اومدی🐯الان.. صورتت.. چی شده 🐱تهیونگ یه دقه هانا رو بگیر.. میخوام یه فصل بزنم اون عوضی رو. زیر گردن هانا وزارت هاب هانا رو گرفتن و بغلش کردم صورتش زخم شده بود کبودم بود.. لبش زخم و ورم کرده بود یونگی گرفت اون مرد رو زد 🐱عوضی.. دست رو دختر من بلند کردی.. حالت رو جا میارم🐔ارباب.. به خدا نمیخوایتم بزنمش..لجبازی کرد🐱خفهذشو نکبتت!( داد)/بعد از اینکه چند دقه زدتش با زنجیر به پای علاقه بستش فکر کنم میخواد تحویل قصر بدتش سوار صاعقه شدیم وقتی سوار شدیم میشنیدیم مه هانا داره اروماورم هق هق میکنه🐱هانا عزیزم.. دیگه تموم شد. اون عوضی رو تحویل قصر.. 🐤هیونگ سربازه خودشو انداخت پایین! 🐯چیییی! پایین رو نگاه کردم زنجیر پاره شده بود 🐱اینطوری که میمیره 🐯نه بابا.. اون قدرتش باده.. میتونه قبل رسیدن به زمین خودش رو نگه داره.. نمیمیره 🦋حالا.. چیک.. ار باید بکنیم. 🐱گارد سلطنتی رو میفرستم دنبالش.. فعلا بریم قصر تا بدنت رو پانسمان کنیم 🐯فعلا سلامتت واجب تره دختر. رسیدیم به قصر یونگی پیاده شد 🐱یکیتون کمک هانا کنه بپره بغل من.. حواستون به پتوعه باشه🐯من کمش میکنم رفتم رو بال صاعقه وایسادم کمر هانا رو گرفتم. توی بغلم جاش دادم و جسم کوچولوش رو سفت گرفتم 🦋اخ..
دیدگاه ها (۰)

عشق در دنیای اشتباه پارت ❹❷🐯زخم هات درد گرفت؟(نگران) 🦋اره 🐯ا...

hi

بازو هایی که دور شونه ام حلقه بود.. چسبیده شدن صورتم به شونه...

دو پارتی نامجون

#شب_خاص Part 27. تو همین فکرها...

پارت ۸۲

جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط