ادامه پارت ۲۷
ادامه پارت ۲۷
توت فرنگی و خامه رو در اووردم
اینا کافیه؟
ا.ت:آره آره بیار اینجا
یونگی:ادامه گوجه هارو خورد میکردم
شما کیک و درست کنین غذا با من
ا.ت:باشه پس جیمینا بیا اینجا
جیمین:خب این خامه بگیرش
ا.ت:دور کیک و خامه شکوفه ای زدم
جیمین:روی هر کدومشون یه توت فرنگی گذاشتم...
ا.ت:خیلی قشنگ شددد
جیمین:نه به اندازه تو
ا.ت:لبخندم از بین رفت..
م.من؟
جیمین:لبخند آرومی زدم و گونشو نوازش کردم
یونگی پشتش بهمون بود...
نگاهی کردم تا مطمعن شم
برگشتم سمتش و دستمو گذاشتم روی گونش
خم شدم روی صورتش و لبشو آروم بوسیدم
ا.ت:چشمام دیگه بیشتر از این باز نمیشد...
جیمین:دستمو روی بینیش گذاشتم(به نشونه ساکت بودن)
ا.ت:آب دهنمو قورت دادم و دستمو گذاشتم روی دهنم و دوییدم سمت دستشویی
جیمین:خندیدم و رفتم پیش یونگی
یونگی:کجا رفت؟
جیمین:نمیدونم فک کنم دستشویی
ا.ت:شیر آب و باز کردم یه مشت پر ریختم روی صورتم..الان اون منو ب...بو.سید؟
نه نه آروم باش ا.ت هیچی نشده
_
لیان:رفتم سمت امارتشون..
در و محکم با لگدم شکستم و رفتم تو
جیمین:ل.لیان؟
یونگی:با خنده عصبی گفتم رید به همه حس و حالمون...
ا.ت:از پله ها میرفتم پایین
ب..بابا؟
لیان:از دیدنم خوشحال نشدی دخترم؟
ا.ت:از اینجا برو
یونگی:چاقو از روی کابینت برداشتم و رفتم سمتش حرومزاده امشب خونتو همینجا نریزم که یونگی نیستممم
جیمین:از پشت کشیدمش عقب
آروم باش یونگی
همین الان گورتو گم کن لیان
لیان:رفتم سمت ا.ت
ا.ت:چشمام پر اشک شد
سمت من نیا
برو ع..عقب
جیمین:جرات داری برو سمتش...
توت فرنگی و خامه رو در اووردم
اینا کافیه؟
ا.ت:آره آره بیار اینجا
یونگی:ادامه گوجه هارو خورد میکردم
شما کیک و درست کنین غذا با من
ا.ت:باشه پس جیمینا بیا اینجا
جیمین:خب این خامه بگیرش
ا.ت:دور کیک و خامه شکوفه ای زدم
جیمین:روی هر کدومشون یه توت فرنگی گذاشتم...
ا.ت:خیلی قشنگ شددد
جیمین:نه به اندازه تو
ا.ت:لبخندم از بین رفت..
م.من؟
جیمین:لبخند آرومی زدم و گونشو نوازش کردم
یونگی پشتش بهمون بود...
نگاهی کردم تا مطمعن شم
برگشتم سمتش و دستمو گذاشتم روی گونش
خم شدم روی صورتش و لبشو آروم بوسیدم
ا.ت:چشمام دیگه بیشتر از این باز نمیشد...
جیمین:دستمو روی بینیش گذاشتم(به نشونه ساکت بودن)
ا.ت:آب دهنمو قورت دادم و دستمو گذاشتم روی دهنم و دوییدم سمت دستشویی
جیمین:خندیدم و رفتم پیش یونگی
یونگی:کجا رفت؟
جیمین:نمیدونم فک کنم دستشویی
ا.ت:شیر آب و باز کردم یه مشت پر ریختم روی صورتم..الان اون منو ب...بو.سید؟
نه نه آروم باش ا.ت هیچی نشده
_
لیان:رفتم سمت امارتشون..
در و محکم با لگدم شکستم و رفتم تو
جیمین:ل.لیان؟
یونگی:با خنده عصبی گفتم رید به همه حس و حالمون...
ا.ت:از پله ها میرفتم پایین
ب..بابا؟
لیان:از دیدنم خوشحال نشدی دخترم؟
ا.ت:از اینجا برو
یونگی:چاقو از روی کابینت برداشتم و رفتم سمتش حرومزاده امشب خونتو همینجا نریزم که یونگی نیستممم
جیمین:از پشت کشیدمش عقب
آروم باش یونگی
همین الان گورتو گم کن لیان
لیان:رفتم سمت ا.ت
ا.ت:چشمام پر اشک شد
سمت من نیا
برو ع..عقب
جیمین:جرات داری برو سمتش...
۵.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.