همسر اجباری ۳۵۳
#همسر_اجباری #۳۵۳
باشه گلم پس فعال.
-
آذین جعبه عجیب غریب رو داد دستم که وقتی که جعبه رو باز کردم داخلش کلی شکالت بودو روی همه شکالتا
گوشی موبایل مدل.... که خیلی دوست داشتم داشته باشم.داخل جعبه بود...
چنان ذوق زده شدم که
با صدای تقریبا بلندی گفتم
-ووووای آری عاشقتم...
وآرایشگر یه جوری نگاهم کرد که ینی خدا شفات بده واسه شکالت اینقدر ذوق کردی داشتم آب میشدم.. بیچاره
انتظار نداشت این کارو بکنم.
گوشی روبرداشتم از داخل جعبه و گفتم آذین ببین چه قشنگه.
آریشگرهم مثل آذین کنجکاو نگاهی به دستم کرد و هردو لبخند به لبشون اومدو گفتن مبارک باشه...
با گوشیه قبلیم شماره آریارو گرفتم و با همون هیجان گفتم
- ووووای آریا مرسی خیلی دوسش دارم..
-فدای ذوق کردنات بشم... گوشی که سهله همه دنیا به این ذوق کردنت می ارزه...راستی آنا گل...واست سیم جدید
انداختم دیگه اون یکی گوشی فقط واسه کارای موسسه گلم.
-باش مرسی..بازم مرسی....آریا آرایشگره االن میکشتم...فعال بای.
-باشه خانم گلم بای.
ساعت سه تازه خانم صالحی شروع کرد به آرایش صورتم....
وساعت شیش شنیونم تموم شد...و به کمک خانم صالحی لباسمو پوشیدم...
-مبارکت باشه عزیزم بی بی فیس و در عین حال فوق العاده ناز.
-ممنون نظر لطفته.
رفتم نزدیک آینه... آروم آروم و چشمامو از زمین گرفتمو به آینه تمام قد روبروم خیره شدم...
با دیدن خودم لبخند زدم...
من بودم با لباس عروس و قیافه ای متفاوت و جدید که دیگه از اون آنا خبری نبود. ابروهام موام اصالح صورتم از من
آنای جدیدی روساخته بود و من این آنارو خیلی دوست داشتم.در اتاق گریمو باز کردم و رفتم بیرون آذین سرش تو
گوشی بود.
-آذین جان
سرشو باال اوردو گفت جانم..؟
و با دیدن من لبخندی زدو گفت وای چه ناز شدی.
البته ناز بودی ناز تر شدی.آریا ذوق میکنه ببیندت
-ممنون عزیزم.
-آنا شما برین من آرایشم تموم شه با احسان میام شما کار دارین آتلیه.
-باشه هرجور دوست داری گلم.
صدای در سالن اومدو یه حسی افتاد تو دلم نزدیک بود از استرس پس بیوفتم...
باشه گلم پس فعال.
-
آذین جعبه عجیب غریب رو داد دستم که وقتی که جعبه رو باز کردم داخلش کلی شکالت بودو روی همه شکالتا
گوشی موبایل مدل.... که خیلی دوست داشتم داشته باشم.داخل جعبه بود...
چنان ذوق زده شدم که
با صدای تقریبا بلندی گفتم
-ووووای آری عاشقتم...
وآرایشگر یه جوری نگاهم کرد که ینی خدا شفات بده واسه شکالت اینقدر ذوق کردی داشتم آب میشدم.. بیچاره
انتظار نداشت این کارو بکنم.
گوشی روبرداشتم از داخل جعبه و گفتم آذین ببین چه قشنگه.
آریشگرهم مثل آذین کنجکاو نگاهی به دستم کرد و هردو لبخند به لبشون اومدو گفتن مبارک باشه...
با گوشیه قبلیم شماره آریارو گرفتم و با همون هیجان گفتم
- ووووای آریا مرسی خیلی دوسش دارم..
-فدای ذوق کردنات بشم... گوشی که سهله همه دنیا به این ذوق کردنت می ارزه...راستی آنا گل...واست سیم جدید
انداختم دیگه اون یکی گوشی فقط واسه کارای موسسه گلم.
-باش مرسی..بازم مرسی....آریا آرایشگره االن میکشتم...فعال بای.
-باشه خانم گلم بای.
ساعت سه تازه خانم صالحی شروع کرد به آرایش صورتم....
وساعت شیش شنیونم تموم شد...و به کمک خانم صالحی لباسمو پوشیدم...
-مبارکت باشه عزیزم بی بی فیس و در عین حال فوق العاده ناز.
-ممنون نظر لطفته.
رفتم نزدیک آینه... آروم آروم و چشمامو از زمین گرفتمو به آینه تمام قد روبروم خیره شدم...
با دیدن خودم لبخند زدم...
من بودم با لباس عروس و قیافه ای متفاوت و جدید که دیگه از اون آنا خبری نبود. ابروهام موام اصالح صورتم از من
آنای جدیدی روساخته بود و من این آنارو خیلی دوست داشتم.در اتاق گریمو باز کردم و رفتم بیرون آذین سرش تو
گوشی بود.
-آذین جان
سرشو باال اوردو گفت جانم..؟
و با دیدن من لبخندی زدو گفت وای چه ناز شدی.
البته ناز بودی ناز تر شدی.آریا ذوق میکنه ببیندت
-ممنون عزیزم.
-آنا شما برین من آرایشم تموم شه با احسان میام شما کار دارین آتلیه.
-باشه هرجور دوست داری گلم.
صدای در سالن اومدو یه حسی افتاد تو دلم نزدیک بود از استرس پس بیوفتم...
۶.۲k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.