همسر اجباری ۳۵۵
#همسر_اجباری #۳۵۵
ناخوداگاه نگاهم رفت سمت آنا و با اونا مقایسه اش کردم.
قابل مقایسه نبودن ....الزم نبود بگم آنا ال باش بل باش آنا خودش همیشه میگفت من واسه رعایت حجابم باید
خودم جوابگو باشم نه کس دیگه ای. اما خب من هیچوقت بهش گیر ندادم ...البته موردی نداشت که بهش گیر بدم.
آریا اینطوری نگام نکن بابا ضایع است ببین همه چطوری نگاهمون میکنن ...
به خودم اومدمو گفتم دوست دارم دلم میخووواد.
اسممونو صدا زدنو رفتیم سمت اتاقی که یه خانم هم اونجا بود.
با مدالی اول مشکلی نداشتیمو به راحتی عکس و میگرفت.
بعد از چند مدل آنا رفت جلو آینه ای که اونجا بودو بعد رو کرد سمت منو گفت آریا بیا کمک کالهو بردارم مدل موام
به هم نریزه...
رفتم جلو و با احتیاط کالهو از رو سرش برداشتم و نگاهم به موهای قهوه ای نزدیک به طالیی آنا ثابت موند موهایی
که به زیبایی با پیچ و تابی ماهرانه به طرح زیبایی در اومده بودن.
چشمامو میخ چشمای مشکیش کردم بی تابش بود...
-خب عروس خانم بیاو چندتا تکی رواز شما بگیرم...
آناچشمکی زدو از کنارم گذشتو
رفت پیش عکاس و چند مدلو نگاه کردو بعد همون مدالرو عکس گرفت.بعد از آنا هم من چند تا عکس تکی خودمو
گرفتم و بعد از او عکس های مثبت هیجده شروع شد .
-خب آقا دوماد دستاتون دور کمر عروس حلقه کنید. و عروس خودشو به عقب میکشه و شما هم به سمت جلو
میرید و حالت بوسیدن لب عروس...
آنا با گفتن این حرف رنگ به رنگ شد...خیلی خنده دار بود...تا به خودش اومد من دستمو دور کمرش حلقه کردم
و اونم مجبوری مدلو انجام داد...
چند تا مدل دیگه....که هرکدوم از اونیکی باحالتر از اونایی که من خوشم میومد...
یکیش آنارو از پشت بغل میکردمو و باید با دست چونه اشو میوردم سمت صورتمو لبشو بوس میکردم
اونیکی.هم آنا رو بغل میکردم یه دست دور کمر و اونیکی دستمو هم دور گردنش ولبم رو لبش.
اونیکی هم آنا رو یه چیزی حالت تاب دراز کشید وسرشو رو پام گذاشتو سرمو خم کردمو لبشو بوسیدم.
دوتا مدل بعدیش باحالتر بودن من دستم دور کمر آنا و آنا باید صورتمو با دستش قاب میکردو رو پاشنه کفشش
وایسه و لبمو ببوسه.
من دستم دور کمر آنا بود و آنا کراواتمو کشید سمت خودشو لبمو بوسید....
تغییر رنگای آنا باعث میشدو بخندم و عکس بازم تکرار شه منم که بدم نمیومد.از خدا خواسته پقی میخندیدم...هم
اعصاب آناهم عکاسه رو به هم ریخته بودم
دست آخری آنا با حرص کرواتمو کشید و لبمو بوسید عکاس بیچاره خنده اش گرفته بود ...
و چند تا مدل دیگه هم گرفته شد بعداز اون از آتلیه خارج شدیم...
سوار ماشین که شدیم یه آهنگ شادو پلی کردمو پیش به سوی خونه
اونقدر این فیلم بردارکشش دادکه بعد یه ساعت رسیدیم خونه.
ناخوداگاه نگاهم رفت سمت آنا و با اونا مقایسه اش کردم.
قابل مقایسه نبودن ....الزم نبود بگم آنا ال باش بل باش آنا خودش همیشه میگفت من واسه رعایت حجابم باید
خودم جوابگو باشم نه کس دیگه ای. اما خب من هیچوقت بهش گیر ندادم ...البته موردی نداشت که بهش گیر بدم.
آریا اینطوری نگام نکن بابا ضایع است ببین همه چطوری نگاهمون میکنن ...
به خودم اومدمو گفتم دوست دارم دلم میخووواد.
اسممونو صدا زدنو رفتیم سمت اتاقی که یه خانم هم اونجا بود.
با مدالی اول مشکلی نداشتیمو به راحتی عکس و میگرفت.
بعد از چند مدل آنا رفت جلو آینه ای که اونجا بودو بعد رو کرد سمت منو گفت آریا بیا کمک کالهو بردارم مدل موام
به هم نریزه...
رفتم جلو و با احتیاط کالهو از رو سرش برداشتم و نگاهم به موهای قهوه ای نزدیک به طالیی آنا ثابت موند موهایی
که به زیبایی با پیچ و تابی ماهرانه به طرح زیبایی در اومده بودن.
چشمامو میخ چشمای مشکیش کردم بی تابش بود...
-خب عروس خانم بیاو چندتا تکی رواز شما بگیرم...
آناچشمکی زدو از کنارم گذشتو
رفت پیش عکاس و چند مدلو نگاه کردو بعد همون مدالرو عکس گرفت.بعد از آنا هم من چند تا عکس تکی خودمو
گرفتم و بعد از او عکس های مثبت هیجده شروع شد .
-خب آقا دوماد دستاتون دور کمر عروس حلقه کنید. و عروس خودشو به عقب میکشه و شما هم به سمت جلو
میرید و حالت بوسیدن لب عروس...
آنا با گفتن این حرف رنگ به رنگ شد...خیلی خنده دار بود...تا به خودش اومد من دستمو دور کمرش حلقه کردم
و اونم مجبوری مدلو انجام داد...
چند تا مدل دیگه....که هرکدوم از اونیکی باحالتر از اونایی که من خوشم میومد...
یکیش آنارو از پشت بغل میکردمو و باید با دست چونه اشو میوردم سمت صورتمو لبشو بوس میکردم
اونیکی.هم آنا رو بغل میکردم یه دست دور کمر و اونیکی دستمو هم دور گردنش ولبم رو لبش.
اونیکی هم آنا رو یه چیزی حالت تاب دراز کشید وسرشو رو پام گذاشتو سرمو خم کردمو لبشو بوسیدم.
دوتا مدل بعدیش باحالتر بودن من دستم دور کمر آنا و آنا باید صورتمو با دستش قاب میکردو رو پاشنه کفشش
وایسه و لبمو ببوسه.
من دستم دور کمر آنا بود و آنا کراواتمو کشید سمت خودشو لبمو بوسید....
تغییر رنگای آنا باعث میشدو بخندم و عکس بازم تکرار شه منم که بدم نمیومد.از خدا خواسته پقی میخندیدم...هم
اعصاب آناهم عکاسه رو به هم ریخته بودم
دست آخری آنا با حرص کرواتمو کشید و لبمو بوسید عکاس بیچاره خنده اش گرفته بود ...
و چند تا مدل دیگه هم گرفته شد بعداز اون از آتلیه خارج شدیم...
سوار ماشین که شدیم یه آهنگ شادو پلی کردمو پیش به سوی خونه
اونقدر این فیلم بردارکشش دادکه بعد یه ساعت رسیدیم خونه.
۴.۷k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.