سرنوشت شوم p18
سرنوشت شوم p18
افتادم روی همون پسره ....لبامون باهم بر خورد کرد و من چشمام رو بستم چشمامو باز کردن بهم زل زده بود دستشو محکم پشت کمرم قفل کرد و برگردوندم و خودشو انداخت روی من و روم خیمه زد
تهیونگ:شرمنده ولی میخام طعمشو بچشم به نظرم شیرینه
دا یون:حیییییح طعم چی ؟(منحرفانه)
تهیونگ:چقد منحرفی تو ، مطمئن نیستم تو همون روناک باشی
دا یون:برو عقب ببینم،روناک دیگه کدوم خریه
تهیونگ: چش ،اسم خودته تو زندگی قبلیمون (با خنده)به خودت گفتی خر
دا یون:ایش برو اون طرف
هر کاری کردم از روم بلند نشد و شروع کرد لبامو بوسیدن و روی گردنم مارک گذاشتن با کلی بدبختی هلش دادم عقب
دا یون: مگه دیوونه ای روانی ، من یکی پیش تو یه لحظه وای نمیسم برو اون طرف
تهیونگ:خیلی خوشمزه ای هرجا میتونی برو
بدو بدو از خونه زدم بیرون دوباره سر از همون جنگل در اوردم همون وسط هواسم پرت شد که یهو یکی دستمو گرفت و جیغ کشیدم و دستشو گذاشت پشت دهنم ،فک کردم همون پسرس پامو زدم تو جایی که نباید میزدم
جیمین:ایش ،دختره خنگ......اییی لنتی میخام کمکت کنم روانی چته
دا یون:من به کمک تو نیاز ندارم دیوونه ولم کن چی از من میخای ها
جیمین:من تورو میخام
هواسم به جیمین بود که یکی دیگه دستمو گرفت و دوباره جیغ کشیدم و سریع رفتتو بغل جیمین و زدم زیر گریه
دا یون:توروخدا ولم کن این کیه دستمو گرفته
جیمین:تو هنوز زنده ای ،ایش لنتی مگه نمردی
تهیونگ:فک کردی من میمیرم اسکل
صداش برام اشنا بود رومو برگردوندم و نگاهش کردم همون پسره که خودشو انداخت رو من
دا یون:تویی ،ای بابا ولم کنینی هرکدومتون یه دستمو گرفتین،بیا اینم پیداش شد
جین:به به جمعتون جمعه گلتون کمه (با پوز خنده ترسناک)
تهیونگ:نسل شما دوتا هنوز منقرض نشده لنتیا
جیمین:ولش کن با من میاد
هی این دوتا منو میکشیدن به سمت خودشون و بحث میکردن جیمین این دستمو گرفته بود و اون پسره هم اون یکی دستم شده بودم مثل کش شلوار هی میرفتم به سمت یه کدومشون
تهیونگ:تو ولش کن من میبرمش با من میاد ،فک نکنم دلش بخاد با یه شیطان زندگی کنه
جین:هی مراقب باشید
همینجور که این دوتا بحث میکردن یه چیزی مثل چند تا تیغ دراز و تیز داشت میومد به سمت من که همون پسره تهیونگ بال هاشو دور من گرفت که اسیب نبینم و جیمین هم از پشت بال هاشو دور من گرفت و تیغ ها با بال های این دوتا برخورد کردن
تهیونگ:(یه ناله کوچیک کرد که دایون نفهمه)اخ ......گندش بزنه لنتی
جیمین:اوف .......دستم برسه بهت عوضی ، تهیونگ مواظبش باش
دا یون:جییییییغ ،ب....با.....بالت زخمی شده ،کجا میری بالت زخمی شده وای ن (گریه و زاری)من ....من باید چه کار کنم
تهیونگ:حالت خوبه ؟
دا یون:م....من خوبم ت....تو بیا بریم بیا با من ،جیمین توهم بیا ....
افتادم روی همون پسره ....لبامون باهم بر خورد کرد و من چشمام رو بستم چشمامو باز کردن بهم زل زده بود دستشو محکم پشت کمرم قفل کرد و برگردوندم و خودشو انداخت روی من و روم خیمه زد
تهیونگ:شرمنده ولی میخام طعمشو بچشم به نظرم شیرینه
دا یون:حیییییح طعم چی ؟(منحرفانه)
تهیونگ:چقد منحرفی تو ، مطمئن نیستم تو همون روناک باشی
دا یون:برو عقب ببینم،روناک دیگه کدوم خریه
تهیونگ: چش ،اسم خودته تو زندگی قبلیمون (با خنده)به خودت گفتی خر
دا یون:ایش برو اون طرف
هر کاری کردم از روم بلند نشد و شروع کرد لبامو بوسیدن و روی گردنم مارک گذاشتن با کلی بدبختی هلش دادم عقب
دا یون: مگه دیوونه ای روانی ، من یکی پیش تو یه لحظه وای نمیسم برو اون طرف
تهیونگ:خیلی خوشمزه ای هرجا میتونی برو
بدو بدو از خونه زدم بیرون دوباره سر از همون جنگل در اوردم همون وسط هواسم پرت شد که یهو یکی دستمو گرفت و جیغ کشیدم و دستشو گذاشت پشت دهنم ،فک کردم همون پسرس پامو زدم تو جایی که نباید میزدم
جیمین:ایش ،دختره خنگ......اییی لنتی میخام کمکت کنم روانی چته
دا یون:من به کمک تو نیاز ندارم دیوونه ولم کن چی از من میخای ها
جیمین:من تورو میخام
هواسم به جیمین بود که یکی دیگه دستمو گرفت و دوباره جیغ کشیدم و سریع رفتتو بغل جیمین و زدم زیر گریه
دا یون:توروخدا ولم کن این کیه دستمو گرفته
جیمین:تو هنوز زنده ای ،ایش لنتی مگه نمردی
تهیونگ:فک کردی من میمیرم اسکل
صداش برام اشنا بود رومو برگردوندم و نگاهش کردم همون پسره که خودشو انداخت رو من
دا یون:تویی ،ای بابا ولم کنینی هرکدومتون یه دستمو گرفتین،بیا اینم پیداش شد
جین:به به جمعتون جمعه گلتون کمه (با پوز خنده ترسناک)
تهیونگ:نسل شما دوتا هنوز منقرض نشده لنتیا
جیمین:ولش کن با من میاد
هی این دوتا منو میکشیدن به سمت خودشون و بحث میکردن جیمین این دستمو گرفته بود و اون پسره هم اون یکی دستم شده بودم مثل کش شلوار هی میرفتم به سمت یه کدومشون
تهیونگ:تو ولش کن من میبرمش با من میاد ،فک نکنم دلش بخاد با یه شیطان زندگی کنه
جین:هی مراقب باشید
همینجور که این دوتا بحث میکردن یه چیزی مثل چند تا تیغ دراز و تیز داشت میومد به سمت من که همون پسره تهیونگ بال هاشو دور من گرفت که اسیب نبینم و جیمین هم از پشت بال هاشو دور من گرفت و تیغ ها با بال های این دوتا برخورد کردن
تهیونگ:(یه ناله کوچیک کرد که دایون نفهمه)اخ ......گندش بزنه لنتی
جیمین:اوف .......دستم برسه بهت عوضی ، تهیونگ مواظبش باش
دا یون:جییییییغ ،ب....با.....بالت زخمی شده ،کجا میری بالت زخمی شده وای ن (گریه و زاری)من ....من باید چه کار کنم
تهیونگ:حالت خوبه ؟
دا یون:م....من خوبم ت....تو بیا بریم بیا با من ،جیمین توهم بیا ....
۵۵.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.