{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 7
نگاهش رو از جیمین برنمی داشت و فقد مردمک چشم هایش درست رویه صورت جیمین بود و گاه گاهی چشم اش می اوفتاد سمته ل*ب هایش
تهیونگ : هیچ پاشو بریم دیگه کلاسمون دیر میشه
جینین سری تکون داد و از رویه صندلی بلند شد و از کافه تریا خارج شدن
نی سان : خوب بسه دیگه صورتشو با چشمات خوردی
ات از این حرفه دوست اش عصبی شد و سرش اش ور از رویه میز بلند کرد و گفت
ات : نی سان خفشو مگرنه.....
تماس گوشی اش توجه اش رو جم کرد با دیدنه اسم جین دونه شد و زود جواب داد
ات : استاد
جین : زود باش بیا اوتاقم
تماس رو به پایان روسونت و زود از رویه صندلی بلند شد و سمته اوتاق استاد رفت
》》》》》》》》》》》
ات : استاد چیشده بگین من دارم دبونه میشم
جین خندیی کرد و گفت
جین : باشه میگم فردا قراره کلاسه جیمین برن آوردو و من کاری میکنم تا تو هم باهاش بری
ات : واقعا راست میگین استاد یعنی میتونم
خیلی ذوق کرده بود و انگار رو آبرا پرواز میکرد
سمته جین رفت و اون رو بغل کرد
ات : ممنونم استاد
جین با کمال مهربونی گفت
جین : خواهش میکنم شیطون
از بغل اش بیرون رفت و روبه رو اش ایستاد
جین : خوب دیگه من میخواهم همون دختره شیطون رو ببینم
ات دست به سینه شد و با پرو هانه جلوش ایستاد و گفت
ات : ایش مگه من کی شیطون بودم
جین تک خندیی زد و گفت
حین : واقعا پرو و شیطون هستی
》》》》》》》》》
روزه بعد شد ات وسایل اش رو جم کرده بود و یه شلوار لی با نمی تنه پوشیده بود و موهایش رو رویه شانه هایش راه کرده بود
تقریبا همه جم شده بودن و سوار منیبوس میشدن
ات پاهاش رو به زمین کوبید و جلویه جین ایستاد
ات : سلام بر خوشتیپ ترین استاد جهان
جین : خوش اومدی
تهیونگ یعنی دوسته جیمین نگاهی به ات و جین کرد وبه جیمین گفت
تهیونگ : جیمین هی جیمین
جیمین: بله
تهیونگ : اون دختره چرا اینجاست
سانیی نگذشت که جیمین متوجه شد این همون دختره هست که نجات اش داد
بعدش یاد حرف اش اوفتاد ......
پارت 7
نگاهش رو از جیمین برنمی داشت و فقد مردمک چشم هایش درست رویه صورت جیمین بود و گاه گاهی چشم اش می اوفتاد سمته ل*ب هایش
تهیونگ : هیچ پاشو بریم دیگه کلاسمون دیر میشه
جینین سری تکون داد و از رویه صندلی بلند شد و از کافه تریا خارج شدن
نی سان : خوب بسه دیگه صورتشو با چشمات خوردی
ات از این حرفه دوست اش عصبی شد و سرش اش ور از رویه میز بلند کرد و گفت
ات : نی سان خفشو مگرنه.....
تماس گوشی اش توجه اش رو جم کرد با دیدنه اسم جین دونه شد و زود جواب داد
ات : استاد
جین : زود باش بیا اوتاقم
تماس رو به پایان روسونت و زود از رویه صندلی بلند شد و سمته اوتاق استاد رفت
》》》》》》》》》》》
ات : استاد چیشده بگین من دارم دبونه میشم
جین خندیی کرد و گفت
جین : باشه میگم فردا قراره کلاسه جیمین برن آوردو و من کاری میکنم تا تو هم باهاش بری
ات : واقعا راست میگین استاد یعنی میتونم
خیلی ذوق کرده بود و انگار رو آبرا پرواز میکرد
سمته جین رفت و اون رو بغل کرد
ات : ممنونم استاد
جین با کمال مهربونی گفت
جین : خواهش میکنم شیطون
از بغل اش بیرون رفت و روبه رو اش ایستاد
جین : خوب دیگه من میخواهم همون دختره شیطون رو ببینم
ات دست به سینه شد و با پرو هانه جلوش ایستاد و گفت
ات : ایش مگه من کی شیطون بودم
جین تک خندیی زد و گفت
حین : واقعا پرو و شیطون هستی
》》》》》》》》》
روزه بعد شد ات وسایل اش رو جم کرده بود و یه شلوار لی با نمی تنه پوشیده بود و موهایش رو رویه شانه هایش راه کرده بود
تقریبا همه جم شده بودن و سوار منیبوس میشدن
ات پاهاش رو به زمین کوبید و جلویه جین ایستاد
ات : سلام بر خوشتیپ ترین استاد جهان
جین : خوش اومدی
تهیونگ یعنی دوسته جیمین نگاهی به ات و جین کرد وبه جیمین گفت
تهیونگ : جیمین هی جیمین
جیمین: بله
تهیونگ : اون دختره چرا اینجاست
سانیی نگذشت که جیمین متوجه شد این همون دختره هست که نجات اش داد
بعدش یاد حرف اش اوفتاد ......
۲.۷k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.