PART18
(ویوجونگ کوک)
تقریباً یه ماه گذشته و من حالم خوب شده تو ی این مدت یونا خیلی مراقبم بود داشتیم وسایل مون رو جمع میکردیم که در باز شد و حاسکی اومد داخل یونا جیغ زد و دوید پشت من قایم شد با نزدیک شدن حاسکی اون میرفت عقب تا اینکه خورد به دیوار
+حاسکی اون رو میبینی
به یونا اشاره کردم
+برو بگیرش
یونا چسبیده بود به دیوار و چشماش و محکم بسته بود خیلی بامزه بود
(ویو یونا)
حاسکی دوید سمتم منم چسبیده بودم به دیوار و چشمام رو محکم بسته بودم صدای نفسای حاسکی رو میشنیدم که درست جلوم بود ولی چرا به هم حمله نکرد چشام رو باز کردم دیدم درست جلوم نشسته و زبونش رو آورده بیرون و دمش رو تکون میده
+الان یعنی باهات دوست شده
کوک اومد سمتم دستم و گرفت و کشید جلو
+نترس نازش کن کاریت نداره
وقتی دستم و گرفت قلبم آروم و قرار نداشت دستم و بردم جلو داشتم نازش میکردم که یه هو تکون خورد
_جیغفغغغغغغغغ
+عه زهر مار گوشم کر شد بدبخت مگه چی کار کرد
با جیغی که زدم حاسکی فرار کرد
داشتیم از خونه میرفتیم بیرون من جلو رفتم و جونگ کوک پشت سر من می اومد
(ویو جونگ کوک)
داشتم پشت سر یونا میرفتم که یه هو پام به لبه در گیر کرد
+عااااااااا
یونا برگشت سمتم که افتادم روش
+آخ
_آخ
_از روم بلند شو دست و پا چلفتی
با گفتن این کلمه به خودم اومدم دیدم روی یونام
_گفتم بلند شو
از روش بلند شدم و دستش رو گرفتم تا بلند شه قلبم تند تند میزد
(ویو یونا)
از روم بلند شد قلبم داشت از سینم میزد بیرون چرا تازگیا این جوری شدم چرا تا لمسم میکنه قلبم تند تند میزنه اه اصلا ولش کن چمدونم رو از روی زمین برداشتم و رفتم سمت ماشین و سوار شدم جونگ کوکم بعد از چند دقیقه اومد سوار ماشین شد راه افتادیم سمت خونه کوک رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم داخل همه جا تمیز بود
+سلام آجوما
@سلام پسرم
_سلام خانم مین
@سلام دخترم
هر کی رفت سمت اتاق خودش
(ویو جونگ کوک)
رفتم توی اتاقم که گوشیم زنگ خورد
+بله
¶سلام کوک خوبی
+سلام آره خوبم تو چی
¶منم بد نیستم.....زنگ زدم بگم که این بار پارتی خونه ی تو باشه؟
+خونه ی من؟
¶آره خونه ی تو
+خودت میدونی از شلوغ بازی خوشم نمیاد
¶ای بابا توهم همش یه شبه دیگه
+خیلی خب باشه
내 노예🖤
تقریباً یه ماه گذشته و من حالم خوب شده تو ی این مدت یونا خیلی مراقبم بود داشتیم وسایل مون رو جمع میکردیم که در باز شد و حاسکی اومد داخل یونا جیغ زد و دوید پشت من قایم شد با نزدیک شدن حاسکی اون میرفت عقب تا اینکه خورد به دیوار
+حاسکی اون رو میبینی
به یونا اشاره کردم
+برو بگیرش
یونا چسبیده بود به دیوار و چشماش و محکم بسته بود خیلی بامزه بود
(ویو یونا)
حاسکی دوید سمتم منم چسبیده بودم به دیوار و چشمام رو محکم بسته بودم صدای نفسای حاسکی رو میشنیدم که درست جلوم بود ولی چرا به هم حمله نکرد چشام رو باز کردم دیدم درست جلوم نشسته و زبونش رو آورده بیرون و دمش رو تکون میده
+الان یعنی باهات دوست شده
کوک اومد سمتم دستم و گرفت و کشید جلو
+نترس نازش کن کاریت نداره
وقتی دستم و گرفت قلبم آروم و قرار نداشت دستم و بردم جلو داشتم نازش میکردم که یه هو تکون خورد
_جیغفغغغغغغغغ
+عه زهر مار گوشم کر شد بدبخت مگه چی کار کرد
با جیغی که زدم حاسکی فرار کرد
داشتیم از خونه میرفتیم بیرون من جلو رفتم و جونگ کوک پشت سر من می اومد
(ویو جونگ کوک)
داشتم پشت سر یونا میرفتم که یه هو پام به لبه در گیر کرد
+عااااااااا
یونا برگشت سمتم که افتادم روش
+آخ
_آخ
_از روم بلند شو دست و پا چلفتی
با گفتن این کلمه به خودم اومدم دیدم روی یونام
_گفتم بلند شو
از روش بلند شدم و دستش رو گرفتم تا بلند شه قلبم تند تند میزد
(ویو یونا)
از روم بلند شد قلبم داشت از سینم میزد بیرون چرا تازگیا این جوری شدم چرا تا لمسم میکنه قلبم تند تند میزنه اه اصلا ولش کن چمدونم رو از روی زمین برداشتم و رفتم سمت ماشین و سوار شدم جونگ کوکم بعد از چند دقیقه اومد سوار ماشین شد راه افتادیم سمت خونه کوک رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم داخل همه جا تمیز بود
+سلام آجوما
@سلام پسرم
_سلام خانم مین
@سلام دخترم
هر کی رفت سمت اتاق خودش
(ویو جونگ کوک)
رفتم توی اتاقم که گوشیم زنگ خورد
+بله
¶سلام کوک خوبی
+سلام آره خوبم تو چی
¶منم بد نیستم.....زنگ زدم بگم که این بار پارتی خونه ی تو باشه؟
+خونه ی من؟
¶آره خونه ی تو
+خودت میدونی از شلوغ بازی خوشم نمیاد
¶ای بابا توهم همش یه شبه دیگه
+خیلی خب باشه
내 노예🖤
۷.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.