PART17
(ویو یونا)
یه نگاه به کوک کردم که دیدم نگاهی بیخیال داره
+خب پس میتونی بمونی
دکتر رفت
_یعنی چی تو گفتی میزاری برم(با بغض)
+خب چیکار کنم من گفتم ببرت خودش قبول نکرد(سرد)
گریم گرفت از کلبه زدم بیرون داشتم توی جنگل میگشتم که یه هو یه سگ بزرگ و وحشتناک دیدم کاملا سیاه بود از ترس جیغ کشیدم و به سرعت رفتم سمت کلبه اونم پشت سرم میدویید سرعتم رو بیشتر میکردم و داد میزدم کمک
(ویو جونگ کوک)
یونا از کلبه زد بیرون بعد چند دقیقه صدای جیغش رو شنیدم
اهمیت ندادم دوبار صدای فریاد کمکش رو شنیدم که نزدیک میشد
در با زرب باز شد و یونا اومد تو در و محکم گرفته بود و نفس نفس میزد
+چی شده
_سگ.....یه سگ وحشتناک افتاد دنبالم (با نفس نفس)
+سگش چه رنگی بود
_سیاه
+چی چطور میتونی به حاسکی بگی وحشتناک
_چی حاسکی؟
+آره درو باز کن بزار بیاد تو
_نه دیگه هیچ وقت در و باز نمیکنم تا از اینجا بریم
+گفتم در و باز کن اون بی آزاره کاریت نداره
_اگه کاریم نداره چرا افتاده بود دنبالم
+اه بس کن دیگه در و باز کن
_باشه باز میکنم ولی اگه بیاد سمت من با همین چاقو میکشمش
+باشه در و باز کن
(ویو یونا)
چاقو رو از روی میز برداشتم و در رو باز کردم رفتم آخر کلبه
+حاسکی
با شنیدن صدای کوک رفت پیشش و خودش رو لوس کرد یه هو نگاهش برگشت سمت من یه جوری نگام میکرد خیلی ترسیدم حمله ور شد سمتم فقط جیغ میکشیدم که کوک صوت زد و اون سگه ایستاد
+حاسکی بیا اینجا اون با سگا حال نمیکنه
رفت پیش کوک یه نفس عمیق کشیدم و همونجا نشستم
내 노예🖤
یه نگاه به کوک کردم که دیدم نگاهی بیخیال داره
+خب پس میتونی بمونی
دکتر رفت
_یعنی چی تو گفتی میزاری برم(با بغض)
+خب چیکار کنم من گفتم ببرت خودش قبول نکرد(سرد)
گریم گرفت از کلبه زدم بیرون داشتم توی جنگل میگشتم که یه هو یه سگ بزرگ و وحشتناک دیدم کاملا سیاه بود از ترس جیغ کشیدم و به سرعت رفتم سمت کلبه اونم پشت سرم میدویید سرعتم رو بیشتر میکردم و داد میزدم کمک
(ویو جونگ کوک)
یونا از کلبه زد بیرون بعد چند دقیقه صدای جیغش رو شنیدم
اهمیت ندادم دوبار صدای فریاد کمکش رو شنیدم که نزدیک میشد
در با زرب باز شد و یونا اومد تو در و محکم گرفته بود و نفس نفس میزد
+چی شده
_سگ.....یه سگ وحشتناک افتاد دنبالم (با نفس نفس)
+سگش چه رنگی بود
_سیاه
+چی چطور میتونی به حاسکی بگی وحشتناک
_چی حاسکی؟
+آره درو باز کن بزار بیاد تو
_نه دیگه هیچ وقت در و باز نمیکنم تا از اینجا بریم
+گفتم در و باز کن اون بی آزاره کاریت نداره
_اگه کاریم نداره چرا افتاده بود دنبالم
+اه بس کن دیگه در و باز کن
_باشه باز میکنم ولی اگه بیاد سمت من با همین چاقو میکشمش
+باشه در و باز کن
(ویو یونا)
چاقو رو از روی میز برداشتم و در رو باز کردم رفتم آخر کلبه
+حاسکی
با شنیدن صدای کوک رفت پیشش و خودش رو لوس کرد یه هو نگاهش برگشت سمت من یه جوری نگام میکرد خیلی ترسیدم حمله ور شد سمتم فقط جیغ میکشیدم که کوک صوت زد و اون سگه ایستاد
+حاسکی بیا اینجا اون با سگا حال نمیکنه
رفت پیش کوک یه نفس عمیق کشیدم و همونجا نشستم
내 노예🖤
۴.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.