ناجی پارت ۴٢
#ناجی #پارت_۴٢
یه حرفایی توی یادم میمونن که نمیشه
واسه تو خوبی و ندامتم اونارو پاک کرد
بهترین سالای عمرم به پات رفت که چی شه
جای اون همه خاطراتم شد پر از درد
من که براتو هیچی کم نذاشتم
چه ساده گذشت حیف من دوست داشتم
جز تو که کسی رو من تو زندگیم نداشتم
یه تلنگری بود حالا بیدارم
دیگه نمیگمت که دوست دارم
دیگه نداری تو خبری از حالم
با تو خوب بودم از بدی دور بودم
چی شد چطور شد من که عاشق بودم
بگو کجا برا تو کم بودم ؟
تو فکر تو بودم از همه دور بودم
من واسه تو مثل همسر بودم
حالا چطو براتو کم بودم ؟…
احسان گفت
^حالا الانم میگی ک یه تلنگری بود حالا بیدارم
دیگه نمیگمت که دوست دارم؟!
+ن الان میگم ک میگم خییییلی دوست دارم نمیخواستم بخونم تو گفتی بخونم
خندید و حرفی نزد امیر علی اومد و گفت
~باورم نمیشه
گفتم
+چی شده
~با دوست یلدا حرف زدم اصلا یلدا نمیخواد ازدواج کنه اخه ازدواجی در کار نیس حاالا چرا ب من دورغ گفتن نمیدونم چرا
+وای چ خبر خوبی
~دیگ از دستش نمیدم فردا میرم بهش میگم
حالا با اشتها نشست کنارمون و هات چاکلتشو خورد
وقتی برف شدتش زیاد شد بلند شدیم و سمت ماشین رفتیم و برگشتیم خیلی خسته بودم ساعت یک و نیم خونه بودیم فردا هم کلی کار داشتیم سفارش کیک و غذا پختن و...
پ.ن
دوستان شرمنده ک این پارت کم بود شرمنده مرسی از همراهی و درک ی سری از دوستان....
یه حرفایی توی یادم میمونن که نمیشه
واسه تو خوبی و ندامتم اونارو پاک کرد
بهترین سالای عمرم به پات رفت که چی شه
جای اون همه خاطراتم شد پر از درد
من که براتو هیچی کم نذاشتم
چه ساده گذشت حیف من دوست داشتم
جز تو که کسی رو من تو زندگیم نداشتم
یه تلنگری بود حالا بیدارم
دیگه نمیگمت که دوست دارم
دیگه نداری تو خبری از حالم
با تو خوب بودم از بدی دور بودم
چی شد چطور شد من که عاشق بودم
بگو کجا برا تو کم بودم ؟
تو فکر تو بودم از همه دور بودم
من واسه تو مثل همسر بودم
حالا چطو براتو کم بودم ؟…
احسان گفت
^حالا الانم میگی ک یه تلنگری بود حالا بیدارم
دیگه نمیگمت که دوست دارم؟!
+ن الان میگم ک میگم خییییلی دوست دارم نمیخواستم بخونم تو گفتی بخونم
خندید و حرفی نزد امیر علی اومد و گفت
~باورم نمیشه
گفتم
+چی شده
~با دوست یلدا حرف زدم اصلا یلدا نمیخواد ازدواج کنه اخه ازدواجی در کار نیس حاالا چرا ب من دورغ گفتن نمیدونم چرا
+وای چ خبر خوبی
~دیگ از دستش نمیدم فردا میرم بهش میگم
حالا با اشتها نشست کنارمون و هات چاکلتشو خورد
وقتی برف شدتش زیاد شد بلند شدیم و سمت ماشین رفتیم و برگشتیم خیلی خسته بودم ساعت یک و نیم خونه بودیم فردا هم کلی کار داشتیم سفارش کیک و غذا پختن و...
پ.ن
دوستان شرمنده ک این پارت کم بود شرمنده مرسی از همراهی و درک ی سری از دوستان....
۴۰.۱k
۰۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.