قهوه ی تلخ پارت ۳
قهوه ی تلخ پارت ۳
ویو جیمین
گوشیش رو بار کردم رفتم تو گالری روی گالریشم رمز گذاشته بود رفتم برنامشو پیدا کردم و حذف کردم و رفتم تو گالریش کلی عکس با تهیونگ داشت شت 😳فک کنن دوست دختره تهیونگ بود
ویو ا.ت فهمیدم گوشیمو انداختم ولی هیچی بروز ندادم و با تهیونگ رفتیم توی ماشین
ا. ته ته داریم کوجا میریم
ت. جای که اونا نباشن
ا. اوهوم
ویو ا.ت
بعد از نیم ساعت رسیدیم به یه عمارت خیلی بزرگ اول گفتم نه بابا ما اینجا نمیریم که حتما خونه ی ته ته پشت این عمارته ولی اشتباه فکر کردم درست رفتیم توی همون عمارت
ویو جیمین
داشتم گوشیشو زیرورو میکردم که ته اومد سریع گوشیو قایم کردم و رفتم پیش ته
ویو ا.ت ته ته انقدر در برابر من قد بلند و هیکلی بود که من معلوم نبودم پشت سرش
ت. عه سلام داداش
ج. سلام
ذهن ا.ت (چه صدای اشنایی)
ت. دا امروز یه مهمون موندگار داریم 🗿
ج. کیه؟
ویو ته
ا.ت رو از پشتم کشیدم بیرون که تا جیمین دیدش چشماش قد یه کاسه شد و ا.ت هم رنگش پرید و مثه کج دیوار شد
ویو ا.ت
میخواستم ببینم اینی که داداش منو گرفته با خودشو بهش میگه داداش کیه که وقتی برگشتم پشمام ریخت این همونی بود که اون دخترو کشت وقتی دیدمش حالم بد شد خیلی ترسیدم و دیگه هیچی جز سیاهی نفهمیدم
شرایط:۱۰ لایک ۲۰ فالو و ۵۰ کامنت 🗿
ویو جیمین
گوشیش رو بار کردم رفتم تو گالری روی گالریشم رمز گذاشته بود رفتم برنامشو پیدا کردم و حذف کردم و رفتم تو گالریش کلی عکس با تهیونگ داشت شت 😳فک کنن دوست دختره تهیونگ بود
ویو ا.ت فهمیدم گوشیمو انداختم ولی هیچی بروز ندادم و با تهیونگ رفتیم توی ماشین
ا. ته ته داریم کوجا میریم
ت. جای که اونا نباشن
ا. اوهوم
ویو ا.ت
بعد از نیم ساعت رسیدیم به یه عمارت خیلی بزرگ اول گفتم نه بابا ما اینجا نمیریم که حتما خونه ی ته ته پشت این عمارته ولی اشتباه فکر کردم درست رفتیم توی همون عمارت
ویو جیمین
داشتم گوشیشو زیرورو میکردم که ته اومد سریع گوشیو قایم کردم و رفتم پیش ته
ویو ا.ت ته ته انقدر در برابر من قد بلند و هیکلی بود که من معلوم نبودم پشت سرش
ت. عه سلام داداش
ج. سلام
ذهن ا.ت (چه صدای اشنایی)
ت. دا امروز یه مهمون موندگار داریم 🗿
ج. کیه؟
ویو ته
ا.ت رو از پشتم کشیدم بیرون که تا جیمین دیدش چشماش قد یه کاسه شد و ا.ت هم رنگش پرید و مثه کج دیوار شد
ویو ا.ت
میخواستم ببینم اینی که داداش منو گرفته با خودشو بهش میگه داداش کیه که وقتی برگشتم پشمام ریخت این همونی بود که اون دخترو کشت وقتی دیدمش حالم بد شد خیلی ترسیدم و دیگه هیچی جز سیاهی نفهمیدم
شرایط:۱۰ لایک ۲۰ فالو و ۵۰ کامنت 🗿
۱۶.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.