ویو جنا
𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۸.
" ویو جنا"
از اینکه نفهمید از گذشته خبر دارم خوش حال شدم.
ولی برام عحیب بود که چرا نه معذرت خواهی کرد.
نه احساس از پشیمونی..
مگه اون قاتل نبود!؟؟
دیگه کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم.
"۸ صبح"
با دردی رو دستم از خواب بیدار شدم.
جی رو دستم بود؟
وقتی سرم و چرخوندم با دیدن سر الیا رو دستم از زوق میخواستم جیغ بزنم.
ولی بعدش نوتگکوک و دیدم که طرف دیگه الیا نشسته و با اخم سرش تو گوشیه.
الیا خیلی گوگولی خواب بود.
و این باعث میشد نکشمش تو بغلم بچرونمش.
دستم و از زیر سرش کشیدم بیرون و بلند شدم.
خیلی زوق داشتم و خوشحال بودم
جونگکوک نگاهش و بهم داد.
که خیلی اروم پرسیدم
جنا: الیا کی برگشت!؟
ولی جدی و عصبی جواب داد.
کوک: یه ساعته.
خیلی زود برش گردونده بودن.
جنا: پس چرا تو عصبی!؟
با نگاهی که بهم کرد لال شدم
از جام بلند شدم و به سمت سرویس رفتم.
یکمی پاهام بهتر شده بود.
کارایه لازم و کردم
و امدم بیرون.
مسیر بین میز ایینه و سرویس و که میگذروندم
نگاه هایه جونگکوک و حس میکردم.
که قطعا بخواطر لباس راحتیه تنم بود.
ولی نگاهش باعث شده بود معذب بشم.
جلویه ایینه موهام و یه طرف گردنم دادم و شونه کردم
هعی نگاهم از ایینه به نگاهش دوخته میشد ولی خب سریع نگاهم و میدزدیم.
داستان عصبی بودنش صبح زود چی بود!؟
با نفسی که کشید از جاش بلند شد.
لباسشم،لباس دیشبی نبود.
هم زمان با مرتب کردن لباسش به سمتم امد و پشتم قرار گرفت
از تو ایینه بهش نگاه کردم
جنا: چییزی شده!؟
شونه ایی بالا انداخت.
کوک: چرا وایسادی!؟کارت و بکن.
منظورش شونه کردن موهام بود!؟؟
با ترید شونه رو رو موهام کشیدم.
که سرش و داخل گردنم کرد
چون موهام و یه طرف جمع کرده بود گردنم به نمایش گزاشته شده بود.
و دستش دور کمرم پیچیده شد..
چشمام از کاسه داشت در میومد
این چش بود!؟
چشماش بسته بود.
و وقتی نفسش به گردنم میخورد بدنم مور مور می شد.
با لکنت گفتم
جنا:ه..ی..جو..نگ کوک؟
یکم مکث کرد
با بوسیدن گردنم سرش و بلند کرد
ولی دستش هنوز دور کمرم بود.
کوک: بله!؟
الان چی بگم!؟
بگم چیکاد میکنی؟؟
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۸.
" ویو جنا"
از اینکه نفهمید از گذشته خبر دارم خوش حال شدم.
ولی برام عحیب بود که چرا نه معذرت خواهی کرد.
نه احساس از پشیمونی..
مگه اون قاتل نبود!؟؟
دیگه کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم.
"۸ صبح"
با دردی رو دستم از خواب بیدار شدم.
جی رو دستم بود؟
وقتی سرم و چرخوندم با دیدن سر الیا رو دستم از زوق میخواستم جیغ بزنم.
ولی بعدش نوتگکوک و دیدم که طرف دیگه الیا نشسته و با اخم سرش تو گوشیه.
الیا خیلی گوگولی خواب بود.
و این باعث میشد نکشمش تو بغلم بچرونمش.
دستم و از زیر سرش کشیدم بیرون و بلند شدم.
خیلی زوق داشتم و خوشحال بودم
جونگکوک نگاهش و بهم داد.
که خیلی اروم پرسیدم
جنا: الیا کی برگشت!؟
ولی جدی و عصبی جواب داد.
کوک: یه ساعته.
خیلی زود برش گردونده بودن.
جنا: پس چرا تو عصبی!؟
با نگاهی که بهم کرد لال شدم
از جام بلند شدم و به سمت سرویس رفتم.
یکمی پاهام بهتر شده بود.
کارایه لازم و کردم
و امدم بیرون.
مسیر بین میز ایینه و سرویس و که میگذروندم
نگاه هایه جونگکوک و حس میکردم.
که قطعا بخواطر لباس راحتیه تنم بود.
ولی نگاهش باعث شده بود معذب بشم.
جلویه ایینه موهام و یه طرف گردنم دادم و شونه کردم
هعی نگاهم از ایینه به نگاهش دوخته میشد ولی خب سریع نگاهم و میدزدیم.
داستان عصبی بودنش صبح زود چی بود!؟
با نفسی که کشید از جاش بلند شد.
لباسشم،لباس دیشبی نبود.
هم زمان با مرتب کردن لباسش به سمتم امد و پشتم قرار گرفت
از تو ایینه بهش نگاه کردم
جنا: چییزی شده!؟
شونه ایی بالا انداخت.
کوک: چرا وایسادی!؟کارت و بکن.
منظورش شونه کردن موهام بود!؟؟
با ترید شونه رو رو موهام کشیدم.
که سرش و داخل گردنم کرد
چون موهام و یه طرف جمع کرده بود گردنم به نمایش گزاشته شده بود.
و دستش دور کمرم پیچیده شد..
چشمام از کاسه داشت در میومد
این چش بود!؟
چشماش بسته بود.
و وقتی نفسش به گردنم میخورد بدنم مور مور می شد.
با لکنت گفتم
جنا:ه..ی..جو..نگ کوک؟
یکم مکث کرد
با بوسیدن گردنم سرش و بلند کرد
ولی دستش هنوز دور کمرم بود.
کوک: بله!؟
الان چی بگم!؟
بگم چیکاد میکنی؟؟
- ۳۶.۳k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط