ویو جنا
𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۹
" ویو جنا"
الان چی بگم!؟
بگم چیکاد میکنی؟؟
جنا: ..خب..میگم..چییزی شده!؟
نفسی کشید و گفت :
_نه...
جنا:پس...یکم..ازم دور میشی!؟؟
ابرویی بالا انداخت.
کوک:نه..
و بیشتر خودش و بهم چسبوند.
جنا: اخه..من..
کوک: کم چرت بگو..
مرتیکه سگ اعصاب.
جنا: الیا الان بیدار میشه.
کوک: خب بشه..
پرو رووو
جنا: عههه..
دستم و بی حصله کشید و برد سمت در حموم..
و به در کوبیدم.
خودش و نزدیکم کردو زم زمه کرد:
_دوست داری تنها باشیم!؟
در باز کرد و همراه با من به داخل امد.
با عتراض و یکم حرصی گفتم
جنا: چیکار..می..
دستش و گزاشت رو دهنم و با همون اخماش گفت:
_کم جیغ جیغ کن...
به عقب هول داد که کمرم به کمدا/کابینتایه حموم خورد.
و خودش به سمتم امد.
کوک: میخوای اولین بارت اینجا باشه!؟
از لحنش خوشم نیومد.
جنا: اولین بارم!
کوک: اره،فقط یکم دردت میگیره توله..
دستمم رو دست گیره یکی از کشو قرار گرفت.
محکم فشارش دادم.
وقتی فشار دستم و دید پوزخندی زد.
کوک: میدونی تو اون کشو چیه!؟
سرم و تکون دادم
جنا: نه
لبخندی که اصلا حس خوبی نمیداد زد و دستم و از دست گیره جدا کرد.
کشو رو باز کرد
و چییزی جلو چشمم اورد.
کوک: چییزی که از مامان شدنت جلو گیری میکنه.(کان*دم)
وای گندت بزنمم.
سمتم خم شد
کوک: مییزارم طعمش و تو انتخواب کنیاا....
جنا:وای نه..
سرم و پایین انداختم و خواستم برم..
که نزاشت.
میزان خجالتی که کشیدم و نمیشد توصیف کرد.
جنا: ازیتم نکن..
ابرویی بالا انداخت
کوک: ازیتت کنم!؟از کی تاحالا..لاس زدن با زنم ازیت کردنشه!؟
چرا انقدر میکوبید تو صورتم با این یه کلمه؟!
کوک: خودتم خوب میدونی که تا الان چقدر بهت اسون گرفتم
____
شب بخیر
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۹
" ویو جنا"
الان چی بگم!؟
بگم چیکاد میکنی؟؟
جنا: ..خب..میگم..چییزی شده!؟
نفسی کشید و گفت :
_نه...
جنا:پس...یکم..ازم دور میشی!؟؟
ابرویی بالا انداخت.
کوک:نه..
و بیشتر خودش و بهم چسبوند.
جنا: اخه..من..
کوک: کم چرت بگو..
مرتیکه سگ اعصاب.
جنا: الیا الان بیدار میشه.
کوک: خب بشه..
پرو رووو
جنا: عههه..
دستم و بی حصله کشید و برد سمت در حموم..
و به در کوبیدم.
خودش و نزدیکم کردو زم زمه کرد:
_دوست داری تنها باشیم!؟
در باز کرد و همراه با من به داخل امد.
با عتراض و یکم حرصی گفتم
جنا: چیکار..می..
دستش و گزاشت رو دهنم و با همون اخماش گفت:
_کم جیغ جیغ کن...
به عقب هول داد که کمرم به کمدا/کابینتایه حموم خورد.
و خودش به سمتم امد.
کوک: میخوای اولین بارت اینجا باشه!؟
از لحنش خوشم نیومد.
جنا: اولین بارم!
کوک: اره،فقط یکم دردت میگیره توله..
دستمم رو دست گیره یکی از کشو قرار گرفت.
محکم فشارش دادم.
وقتی فشار دستم و دید پوزخندی زد.
کوک: میدونی تو اون کشو چیه!؟
سرم و تکون دادم
جنا: نه
لبخندی که اصلا حس خوبی نمیداد زد و دستم و از دست گیره جدا کرد.
کشو رو باز کرد
و چییزی جلو چشمم اورد.
کوک: چییزی که از مامان شدنت جلو گیری میکنه.(کان*دم)
وای گندت بزنمم.
سمتم خم شد
کوک: مییزارم طعمش و تو انتخواب کنیاا....
جنا:وای نه..
سرم و پایین انداختم و خواستم برم..
که نزاشت.
میزان خجالتی که کشیدم و نمیشد توصیف کرد.
جنا: ازیتم نکن..
ابرویی بالا انداخت
کوک: ازیتت کنم!؟از کی تاحالا..لاس زدن با زنم ازیت کردنشه!؟
چرا انقدر میکوبید تو صورتم با این یه کلمه؟!
کوک: خودتم خوب میدونی که تا الان چقدر بهت اسون گرفتم
____
شب بخیر
- ۶۶.۴k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط