ویو جنا

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۷۰

" ویو جنا"


کوک: خودتم خوب میدونی که تا الان چقدر بهت اسون گرفتم

چقدر پروعه
سر ازدواج کردن باهاش گولم زد
الانم توقعه چی داره!؟

پوفه کلافه ایی کشید و اون لبخند شیطانیش و جمع کرد.
و با اخم راه و باز کرد‌.

کوک: من کار داارم باید برم بیرون.احتمالا شب نباشم.‌‌‌..

منتظر نگاش کردم که ادامه داد:
_مراقب الیا و خودت باش...

و از حموم رفت بیرون.
و با صدایه دری که امد
متوجه شدم از اتاقم خارح شد.

اخیششششش..
باید یه فکری به حال خودم بکنم.
وگرنه جدی جدی یه کاریم میکنه.

لباس مناسب پوشیدم.
و حدودا ساعت ۹ الیا رو بیدار کردم.
اخر هفته بود و امروز لازم نبود بره مهد کودک تا فردا..

لحظه شماری میکیردم چشماش و باز کنه
ولی اخر خودم دست به کار شدم.

اروم رفتم رو تخت کنارش
دستم و نوازش وار رو موهاش کشیدم.

جنا: بلند شو دختر کوچولو...

یکم تکونش دادم
یکی از دستاش رو چشماش گزاشت و مالوندشون
و خمیازه کشید..

وایی خدا مردم براشش...

جنا: صبح بخیر..

سرش و کرد داخل متکا...

الیا: خوابم..میادشش

عه وا انگار ننگار دزدیده بودنش..

جنا: پاشو بقلت کنم دلم برات تنگ شده.
الیا: بخوابم بعد‌‌..

دستم و دورش حلقه کردم و بلندش کردم
بردم سمت حموم..

رویه کم نشوندمشش.

الیا: بد جنسی..

اب و پاچیدن تو صورتش که قبض روح شد.

جنا: بسه خووابیدن..

بعد از مسواک زدن لباس پوشید.
موقعه شونه کردن موهاش دست خودم نبود هعی بوسش میکردم.

الیا: جنا..گشنمه..
جنا: پس بریم پایین.
الیا: اهومم.

از پله ها رفتیم پایین
که تو طبقه دوم رامی و دیدیم‌.
رامی از من بدتر الیا چروند..

الیا رو تو بغلش گرفت و با لبخند امد سمتم.

رامی: سلام..حالت چطوره!؟
جنا: به لطف تو خوبم..
رامی: خوبه..صبحونه خوردید؟
الیا:..نه.
رامی: منم نخوردم بریم بخوریم؟
الیا،جنا: باشع..

تو راه اشپز خونه رامی پرسید

رامی: جنا برنامه ات برایه فردا شب چیه!؟
جنا: فردا شب چخبره مگه!؟

یکم مشکوک نگام کرد.

رامی: وا،تولد جونگکوکه
*بچه ها تولد جونگکوک تاریخش قاطی کرد*
جنا: وافعااا!؟؟

خب که چی!؟
خرس گنده تولد میخواد!؟

الیا: عع اخ جوننن
رامی: نگو که برنامه ایی نداری!؟
جنا: برنامه که هیجی اصلا نمیدونستم،بعد مگه جونگکوک تولد میگیرع!؟
رامی: نه نمیگیره،ولی امسال اولین تولدش با زنشه..بهتر نیست جشن بگیریم؟!!

شونه ایی بالا انداختم..

رامی: نگران نباش تا فردا با هم کارارو انجام میدیم..

کاش میدونست مسئله این نیست
دیدگاه ها (۳)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۷۱" ویو جنا"کاش میدونست مسئله ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۷۲" ویو جونگ کوک"من و تهیونگ ه...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۹" ویو جنا"الان چی بگم!؟بگم چ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۸." ویو جنا"از اینکه نفهمید ا...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۸"ویو جنا".امد داخل و در و...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۷۰"ویو جنا"رو صندلی نشستم.و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط