W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
W̸i̸t̸h̸o̸u̸t̸ y̸o̸u̸
__________________________________
ساعت ۷ تهیونگ-
از خواب بیدار شدم .
کارای لازم رو انجام دادم..
آماده شدم و پدرم رسوندم مدرسه ..
به محض وارد شدن توی مدرسه یوری دیدم..
یوری-آآآآ...آآ...
تهیونگ- امم..مممم س...سس..لام...سلام
یوری- سلام!
از کنارش رد شدم و رفتم ...
هووووف انگار ده کیلو کم کردم...
____________________________
یوری - اینجوری نمیتونممم!!!
سریع دوییدم سمتش و رفتم توی بغلش ...
تهیونگ هم دستش و حلقه کرد دورم !+
بچه ها داشتن برامون دست میزدم ....
خیلی حس خوبی بود ...
تهیونگ - دو...دووو....دوست دارم( با صدای بلند)
یوری - ( خنده:))))
_____________________________
اینم از این پارت ....
:)))
شرمنده به خاطر تاخیرم بیرون بودم...
فردا ساعت ۸ پارت بعدی:))
__________________________________
ساعت ۷ تهیونگ-
از خواب بیدار شدم .
کارای لازم رو انجام دادم..
آماده شدم و پدرم رسوندم مدرسه ..
به محض وارد شدن توی مدرسه یوری دیدم..
یوری-آآآآ...آآ...
تهیونگ- امم..مممم س...سس..لام...سلام
یوری- سلام!
از کنارش رد شدم و رفتم ...
هووووف انگار ده کیلو کم کردم...
____________________________
یوری - اینجوری نمیتونممم!!!
سریع دوییدم سمتش و رفتم توی بغلش ...
تهیونگ هم دستش و حلقه کرد دورم !+
بچه ها داشتن برامون دست میزدم ....
خیلی حس خوبی بود ...
تهیونگ - دو...دووو....دوست دارم( با صدای بلند)
یوری - ( خنده:))))
_____________________________
اینم از این پارت ....
:)))
شرمنده به خاطر تاخیرم بیرون بودم...
فردا ساعت ۸ پارت بعدی:))
۳.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.