🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 173
#leoreza
نزدیک ساعت های 2 بود که جواب داد
پانیذ:هومم (خسته و خابالو )
رضا:چرا جواب نمیدی تو هانن من مردم از نگرانی اینجا چرا خسته ایی خوبی چرا همچین پیامی برام فرستادی گریه کردی تو (یکم بلند)
انقدر پشت سر هم حرف زده بودم امون بهش ندادم
پانیذ:چرا داد میزنیی گوشم درد گرف (خابالو)
رضا:من که هنو داد نزدم یکم بلند حرف زدم
پانید:ببخشید دیگه داد نزدی
نفسی گرفتم
رضا:پانیذ گریه کردی تو چرا همچین پیامی برام فرستاده بودی
پانیذ:چرا باید گریه کنم اخه رفته بودیم خرید خسته شده بود چشامم میسوخت از خاب قرمز شده بود
رضا:رفتی خریدد ارهه چند ساعت وایستادی تو
پانیذ:رضاا ول کن تروخدا خوبی خودت
رضا:نگو که 3 / 4 ساعت را رفتی
پانیذ:راه رفتن من چه ربطی الان به حرف زدنمون داره قربونت برم ول کن دیگه
رضا:ببین 1 روز ازت دور موندم خودتو خسته کردی وای به حالم که اگه چند هفته نباشم
پانید:رضاا
رضا:هوم
پانیذ:ممدرضا پیشته
رضا:نه چطور اونو واسه چی میخای
پانیذ:کار دارم برو اتاقش
رضا:پانی ول کن تروخدا
پانیذ:پاشووو ببینم اون الان بیداره پاشوو
رضا:باشه جیغغ جیغ نکن دارم میرم
از اتاقم زدم بیرون رفتم اتاق روبرویی که اتاق ممدرضا در زدم که با گوشی اومد بیرون
پانیذ:در زدی اومد
رضا:اره روبرومه
پانیذ:گوشی رو بده بهش
گوشی رو دادم به ممدرضا
رضا:بیا با تو کار کار داره
ممدرضا نیشخنده ای زد بیشعوراا معلوم نیس میخان چیکار کنن که ممدرضا فقط لبخند میزد
حرفاشون که انگار تموم شده بود گوشی رو داد دستم یکی کوبید تو گردنم که با چشایی که فک کنم اندازه ی توپ تنیس شده بودن نگاش کرد که
ممدرضا:دستوره ملکه بود
بعد درو بست گوشی رو گذاشتم رو گوشمم
پانیذ:اخیششش راحت شدم
رضا:پانیذذذذ چرا اونوقت
همونجور که میرفتم اتاق خودم و رو تخت دراز بکشم لب زد
پانید:یک اینکه بیدارم کردی الکی نگران شدی دو اینکه بجای هوم باید بگی جانم سه اینکه...دلم خاست
رضا:باشه میرسیم بهم بهت نشون میدم
پانیذ:انوقت چه جوری
رضا:نگران نباش شفاف بهت نشون میدم
پانید:بی مزه کاری نداری خابم میاد شب بخیر
رضا:نه شب بخیر ......وایسااا
پانید:باز چیه
رضا:خودتو خسته کنی من میدونم با تو
پانیذ:باشه بابا بای
رضا:بای
گوشی رو قطع کردم دستی به گردنم کشیدم که میسوخت نگاش کن تروخدا گردنم رو شیکوندن
سرم گذاشتم رو بالشت و خوابیدم
خب انگار عاقا لئو یه دست کتک خورده😂
پارت 173
#leoreza
نزدیک ساعت های 2 بود که جواب داد
پانیذ:هومم (خسته و خابالو )
رضا:چرا جواب نمیدی تو هانن من مردم از نگرانی اینجا چرا خسته ایی خوبی چرا همچین پیامی برام فرستادی گریه کردی تو (یکم بلند)
انقدر پشت سر هم حرف زده بودم امون بهش ندادم
پانیذ:چرا داد میزنیی گوشم درد گرف (خابالو)
رضا:من که هنو داد نزدم یکم بلند حرف زدم
پانید:ببخشید دیگه داد نزدی
نفسی گرفتم
رضا:پانیذ گریه کردی تو چرا همچین پیامی برام فرستاده بودی
پانیذ:چرا باید گریه کنم اخه رفته بودیم خرید خسته شده بود چشامم میسوخت از خاب قرمز شده بود
رضا:رفتی خریدد ارهه چند ساعت وایستادی تو
پانیذ:رضاا ول کن تروخدا خوبی خودت
رضا:نگو که 3 / 4 ساعت را رفتی
پانیذ:راه رفتن من چه ربطی الان به حرف زدنمون داره قربونت برم ول کن دیگه
رضا:ببین 1 روز ازت دور موندم خودتو خسته کردی وای به حالم که اگه چند هفته نباشم
پانید:رضاا
رضا:هوم
پانیذ:ممدرضا پیشته
رضا:نه چطور اونو واسه چی میخای
پانیذ:کار دارم برو اتاقش
رضا:پانی ول کن تروخدا
پانیذ:پاشووو ببینم اون الان بیداره پاشوو
رضا:باشه جیغغ جیغ نکن دارم میرم
از اتاقم زدم بیرون رفتم اتاق روبرویی که اتاق ممدرضا در زدم که با گوشی اومد بیرون
پانیذ:در زدی اومد
رضا:اره روبرومه
پانیذ:گوشی رو بده بهش
گوشی رو دادم به ممدرضا
رضا:بیا با تو کار کار داره
ممدرضا نیشخنده ای زد بیشعوراا معلوم نیس میخان چیکار کنن که ممدرضا فقط لبخند میزد
حرفاشون که انگار تموم شده بود گوشی رو داد دستم یکی کوبید تو گردنم که با چشایی که فک کنم اندازه ی توپ تنیس شده بودن نگاش کرد که
ممدرضا:دستوره ملکه بود
بعد درو بست گوشی رو گذاشتم رو گوشمم
پانیذ:اخیششش راحت شدم
رضا:پانیذذذذ چرا اونوقت
همونجور که میرفتم اتاق خودم و رو تخت دراز بکشم لب زد
پانید:یک اینکه بیدارم کردی الکی نگران شدی دو اینکه بجای هوم باید بگی جانم سه اینکه...دلم خاست
رضا:باشه میرسیم بهم بهت نشون میدم
پانیذ:انوقت چه جوری
رضا:نگران نباش شفاف بهت نشون میدم
پانید:بی مزه کاری نداری خابم میاد شب بخیر
رضا:نه شب بخیر ......وایسااا
پانید:باز چیه
رضا:خودتو خسته کنی من میدونم با تو
پانیذ:باشه بابا بای
رضا:بای
گوشی رو قطع کردم دستی به گردنم کشیدم که میسوخت نگاش کن تروخدا گردنم رو شیکوندن
سرم گذاشتم رو بالشت و خوابیدم
خب انگار عاقا لئو یه دست کتک خورده😂
۷.۳k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.