عشق جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_30
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
با حرص و عصبانیت بطرفش قدم برداشتم که آروم آروم عقب میرفت که یهو خورد به جونگکوک...
جونگکوک :جایی میری یهنا
دختره ترسیده برگشت بطرف جونگکوک و با لبخند گفت...
یهنا:نه اومدم نامزدتو ببینم
از حرص ناخنمو ساق دستم فرو کردم و از بین دندونای کیلید شدم گفتم...
آنا :من نامزدش نی...
جونگکوک :خیلی ممنون حالا میتونی بری
دختره آروم آزمون دور شد.
خدمتکار با یک سینی که بطری مشروب و چندتا جام ردش بند بطرفمون اومد...
خدمتکار :میل دارید؟
با عصبانیت بطری مشروبو برداشتم و گفتم..
آنا :همشو میخوام
میتونی بری
پسره با تعجب نگاهی بهم انداخت که با ابروم بهش فهموندم که بره.
پسره رفتش که خاستم از بطری محتواشو بخورم که جونگکوک مچ دستمو گرفت...
جونگکوک :دیوونه شدی؟... اصن تاحالا مست کردی؟
دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و بطری بطرف دهنم بردم و ازش خوردم که گلوم سوخت.
بطری رو محکم گذاشتم روی میز و با پشت دستم لبامو پاک کردم...
آنا :تلخه!
سرمو آوردم بالا که با چشمای بی احساس و یخ زده جونگکوک چشمام با چشماش قفل شد...
یونجون :آنا
سریع دست از دیدن چشمای وحشی و سزد جونگکوک برداشتم و بطرف یونجون برگشتم...
یونجون :ببینم تو مستی آنا؟
خندیدم...
آنا :مگ من چمه؟ نمیتونم مست کنم؟ نمیتونم یک بطری کامل بخورم؟
بطرفم اومد و بطری رو از روی میز برداشت و نگاهی بهش انداخت...
یونجون :دو سومشو خوردی دختر
تا الان چجوری روی پاهات ایستادی
قهقه ای زدم
آنا :اوم
گوشیم زنگ. خورد. با مستی و سرد گوشیو از روی میز برداشتم و جواب دادم...
آنا :بله
تهیونگ :کجایی آنا؟
نگاهی به دورو برم انداختم و با خنده گفتم...
آنا :جهنم
تهیونگ :یاا تو مستی بگو کجایی با هوسوک هیونگ بیایم دنبالت
سرمو خاروندم و گفتم
آنا :با ریس شیطانم اومدم جهنم
تهیونگ :یالا گوشیتو بده به ریس شیطانت
سرمو انداختم پایین و گوشیو بطرف جونگکوک گرفتم...
آنا :با تو کار دارن
یونجون :من باز میام
سرمو روی میز گذاشتم که بعد از چند دقیقه یکی دستمو گرفت. سرمو آوردم بالا...
جونگکوک :بریم دم در الان میان
دستمو کشید و از میون اون همه دخترو پسر رد شدیم.
سرم گیج میرفت و سرم درد میکرد ولی نمیتونستم جلوی خنده بی خودمو بگیرم.
از باغ گذشتم و رفتیم جلوی در.
به ماشین جونگکوک تکیه دادم و چشمامو بستم...
آنا :از متنفرم جئون جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_30
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
با حرص و عصبانیت بطرفش قدم برداشتم که آروم آروم عقب میرفت که یهو خورد به جونگکوک...
جونگکوک :جایی میری یهنا
دختره ترسیده برگشت بطرف جونگکوک و با لبخند گفت...
یهنا:نه اومدم نامزدتو ببینم
از حرص ناخنمو ساق دستم فرو کردم و از بین دندونای کیلید شدم گفتم...
آنا :من نامزدش نی...
جونگکوک :خیلی ممنون حالا میتونی بری
دختره آروم آزمون دور شد.
خدمتکار با یک سینی که بطری مشروب و چندتا جام ردش بند بطرفمون اومد...
خدمتکار :میل دارید؟
با عصبانیت بطری مشروبو برداشتم و گفتم..
آنا :همشو میخوام
میتونی بری
پسره با تعجب نگاهی بهم انداخت که با ابروم بهش فهموندم که بره.
پسره رفتش که خاستم از بطری محتواشو بخورم که جونگکوک مچ دستمو گرفت...
جونگکوک :دیوونه شدی؟... اصن تاحالا مست کردی؟
دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و بطری بطرف دهنم بردم و ازش خوردم که گلوم سوخت.
بطری رو محکم گذاشتم روی میز و با پشت دستم لبامو پاک کردم...
آنا :تلخه!
سرمو آوردم بالا که با چشمای بی احساس و یخ زده جونگکوک چشمام با چشماش قفل شد...
یونجون :آنا
سریع دست از دیدن چشمای وحشی و سزد جونگکوک برداشتم و بطرف یونجون برگشتم...
یونجون :ببینم تو مستی آنا؟
خندیدم...
آنا :مگ من چمه؟ نمیتونم مست کنم؟ نمیتونم یک بطری کامل بخورم؟
بطرفم اومد و بطری رو از روی میز برداشت و نگاهی بهش انداخت...
یونجون :دو سومشو خوردی دختر
تا الان چجوری روی پاهات ایستادی
قهقه ای زدم
آنا :اوم
گوشیم زنگ. خورد. با مستی و سرد گوشیو از روی میز برداشتم و جواب دادم...
آنا :بله
تهیونگ :کجایی آنا؟
نگاهی به دورو برم انداختم و با خنده گفتم...
آنا :جهنم
تهیونگ :یاا تو مستی بگو کجایی با هوسوک هیونگ بیایم دنبالت
سرمو خاروندم و گفتم
آنا :با ریس شیطانم اومدم جهنم
تهیونگ :یالا گوشیتو بده به ریس شیطانت
سرمو انداختم پایین و گوشیو بطرف جونگکوک گرفتم...
آنا :با تو کار دارن
یونجون :من باز میام
سرمو روی میز گذاشتم که بعد از چند دقیقه یکی دستمو گرفت. سرمو آوردم بالا...
جونگکوک :بریم دم در الان میان
دستمو کشید و از میون اون همه دخترو پسر رد شدیم.
سرم گیج میرفت و سرم درد میکرد ولی نمیتونستم جلوی خنده بی خودمو بگیرم.
از باغ گذشتم و رفتیم جلوی در.
به ماشین جونگکوک تکیه دادم و چشمامو بستم...
آنا :از متنفرم جئون جونگکوک
۳۲.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.