عشق جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_32
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#جین
آروم چشمامو باز کردم.
صبح شده بود... دستمو آوردم بالا و ساعت مچیم نگاه کردم که ساعت 6 رو نشون میداد
هول زده بلند شدم و این ور اون ورو نگاه میکردم که چشمم به نامجون افتاد که تو خواب عمیقی بود و داشت خروپف میکرد. بطرفش رفتم و خم شدمو تکونش دادم...
جین :هی نامجون...
با دستش پسم زد و پشتشو بهم کرد...
نامجون :برو میخوام بخوام
با حرص تکون محکمی دادمش.
جین :بلند شو مرد
یهو سیخ نشست سرجاش و به روبه روش زل زد. با تعجب بهش نگاه کردم که انگشت اشاره آورد بالا و حالت دانشمندا رو گرفت...
نامجون :بزن بریم عشق واقعی رو پیدا کنیم
آبرویی بالا انداختم که خودشو جموجور کرد از روی کاناپه بلند شد...
نامجون :من برم پسرا رو بیدار کنم توعم برو آنا رو بیدار کن و زنگ به جونگکوک... اون الان تو این ساعت رفته ورزش بعدش میره تونه دوش میگیره پس زمان خوبی بلند شدیم
نامجون رو از پشت هول دادم...
جین :یالا برو انقد حرف نزن
نامجون :خیلی خب
نامجون بطرف اتاق تهیونگ رفت منم بطرف اتاقی که آنا توش خواب بود رفتم. در اتاق رو آروم باز کردم که دیدم تهیونگ رو زمین خوابیده آنا هم رو تخت...
با تعجب به تهیونگ زل زدم
این اینجا چیکار میکرد؟ برای چی اومده اینجا خوابیده؟
جین :آها چون تو اتاق خودش جا نبود
اول بطرف تهیونگ رفتم و پام تکونش دادم...
جین :یااا بلند شو خرس
دستاشو روی چشماش مالید که به طرز فجیعی کیوت شده بود. بعضی اوقات از جیمین کیوت تر میشه...
تهیونگ :باشه هیونگ... ببین بیدارم!
بطرف آنا رفتم و روی تخت کنارش نشستم. دستی به موهای خوشگلش کشیدم...
جین :پاشو خواهری... پاشو
آنا آروم چشماشو باز کرد....
آنا :سرم درد میکنه
با حرص که گوشام قرمز شده بود گفتم...
جین :چون خانم یک بطری مشروب رو یکجا خورده
حرفی نزد و روی تخت نشست و موهاشو بست.
نامجون :عملیات انجام شد
جیمین :زنگ زدی به کوک
جین :هییی یادم رفت
جونگکوک :بله هیونگ
زود گوشیو قط کردم تا مخالفت نکنه...
جین :حل شد
یونگی :آنا چیشد... بیدارش کردی؟
هوسوک :یونگی راست میگه اصل کتری اونه
سری تکون دادم و روی مبل نشستم...
جین :همه چی امادست
تهیونگ آروم اومد کنارم نشست و با خنده گفت...
تهیونگ :ولی یک چیزی آماده نیست... که بعد کوک و آنا اصل کاریه
تهیونگ :صبحونه رو میخاین چیکار کنید
یونگی :چیه؟
جین :صبحونه رو درست میکنی مین یونگی کلی چیزی زیر لبش بارم کرد و بطرف آشپزخونه رفت که آنا بی حوصله اومد تو حال. یک شلوار مشکی با تیشتر ساده گشاد مشکی و با موهای بسته شده...
آنا :صبح بخیر
جین :دلم نمیاد تو خواب بزنمت کیم آنا
هوسوک :من برم دستو صورتمو بشورم
#𝒑𝒂𝒓𝒕_32
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#جین
آروم چشمامو باز کردم.
صبح شده بود... دستمو آوردم بالا و ساعت مچیم نگاه کردم که ساعت 6 رو نشون میداد
هول زده بلند شدم و این ور اون ورو نگاه میکردم که چشمم به نامجون افتاد که تو خواب عمیقی بود و داشت خروپف میکرد. بطرفش رفتم و خم شدمو تکونش دادم...
جین :هی نامجون...
با دستش پسم زد و پشتشو بهم کرد...
نامجون :برو میخوام بخوام
با حرص تکون محکمی دادمش.
جین :بلند شو مرد
یهو سیخ نشست سرجاش و به روبه روش زل زد. با تعجب بهش نگاه کردم که انگشت اشاره آورد بالا و حالت دانشمندا رو گرفت...
نامجون :بزن بریم عشق واقعی رو پیدا کنیم
آبرویی بالا انداختم که خودشو جموجور کرد از روی کاناپه بلند شد...
نامجون :من برم پسرا رو بیدار کنم توعم برو آنا رو بیدار کن و زنگ به جونگکوک... اون الان تو این ساعت رفته ورزش بعدش میره تونه دوش میگیره پس زمان خوبی بلند شدیم
نامجون رو از پشت هول دادم...
جین :یالا برو انقد حرف نزن
نامجون :خیلی خب
نامجون بطرف اتاق تهیونگ رفت منم بطرف اتاقی که آنا توش خواب بود رفتم. در اتاق رو آروم باز کردم که دیدم تهیونگ رو زمین خوابیده آنا هم رو تخت...
با تعجب به تهیونگ زل زدم
این اینجا چیکار میکرد؟ برای چی اومده اینجا خوابیده؟
جین :آها چون تو اتاق خودش جا نبود
اول بطرف تهیونگ رفتم و پام تکونش دادم...
جین :یااا بلند شو خرس
دستاشو روی چشماش مالید که به طرز فجیعی کیوت شده بود. بعضی اوقات از جیمین کیوت تر میشه...
تهیونگ :باشه هیونگ... ببین بیدارم!
بطرف آنا رفتم و روی تخت کنارش نشستم. دستی به موهای خوشگلش کشیدم...
جین :پاشو خواهری... پاشو
آنا آروم چشماشو باز کرد....
آنا :سرم درد میکنه
با حرص که گوشام قرمز شده بود گفتم...
جین :چون خانم یک بطری مشروب رو یکجا خورده
حرفی نزد و روی تخت نشست و موهاشو بست.
نامجون :عملیات انجام شد
جیمین :زنگ زدی به کوک
جین :هییی یادم رفت
جونگکوک :بله هیونگ
زود گوشیو قط کردم تا مخالفت نکنه...
جین :حل شد
یونگی :آنا چیشد... بیدارش کردی؟
هوسوک :یونگی راست میگه اصل کتری اونه
سری تکون دادم و روی مبل نشستم...
جین :همه چی امادست
تهیونگ آروم اومد کنارم نشست و با خنده گفت...
تهیونگ :ولی یک چیزی آماده نیست... که بعد کوک و آنا اصل کاریه
تهیونگ :صبحونه رو میخاین چیکار کنید
یونگی :چیه؟
جین :صبحونه رو درست میکنی مین یونگی کلی چیزی زیر لبش بارم کرد و بطرف آشپزخونه رفت که آنا بی حوصله اومد تو حال. یک شلوار مشکی با تیشتر ساده گشاد مشکی و با موهای بسته شده...
آنا :صبح بخیر
جین :دلم نمیاد تو خواب بزنمت کیم آنا
هوسوک :من برم دستو صورتمو بشورم
۵۱.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.