دوست برادرم پارت54
(سه ماه بعد)
تو این سه ماه میسو تونست خودش رو جمع کنه اما نتونست عشقش به جیمین رو از بین ببره و...دوستی جیمین وجین پا برجا بود مثل همیشه اما دیگه هیچ وقت جمع شدن پنجشنبه شب رو نداشتن
میسو همینطور که به حلقه تو دست جین خیره بود با لبخند گفت
میسو:این خیلی زیباست جین
جین دو دل پرسید
جین: مطمئنی لانی از این خوشش میاد
میسو: مطمئن باش
جین برای لانی حلقه خریده بود تا امشب وقتی بیرون میرن ازش خواستگاری کنه...میسو برای لحظه ای حسودیش شد
برادرش داشت به عشقش میرسید اما چی درباره میسو؟
اون فقط یه نفر سوم بود که ازش استفاده شد.....
هنوزم اون شب رو یادش نرفته که چطور زجه زد اما جین همش سعی در اروم کردنش داشت در حالی که تاثیری نداشت جین خودش رو مقصر میدونست که بیشتر مراقبش نبوده...اما این ها دیگه دردی رو دوا نمیکرد میسو شده بود یه ادم بی خیال که چیزی یا کسی براش مهم نبود ...همین بود که خیلی وقت ها یه را*بطه اشتباه خیلی از زیبایی ها رو از چشم میندازه!!
(یک هفته بعد)
جیمین رو تختش تو اتاق دراز کشیده بود و داشت عکس های تو گوشیش رو نگاه میکرد که متعلق به 4ماه پیش بود عکس های میسو ....برای یک لحظه رو یک عکس مکث کرد انگشتش رو روش کشید این همون عکس میسو بود که چند ماه پیش وقتی داشت برای جیمین اشپزی میکرد ازش گرفته بود رو صورت قشنگ میسو زوم کرد لبخند شکسته ای زد خیلی وقته ندیدتش از اون روز جین دیگه بهش اعتماد نکرد و نزاشت دیگه به خونه شون بره...خیره به عکس قطره ای اشک از چشمش چکید با لبخند شکسته ای اروم گفت
جیمین:دل تنگتم میسو....
ای کاش اون کار رو نمی کرد اون حالا خیلی پشیمونه خیلی چون فهمید که دوستش داره....اما حالا که دیر بود!!
همون لحظه گوشیش زنگ خورد که با دیدن اسم رو صفحه با شک و تعجب رو تخت نشست هنوز باورش نشده بود وفقط نگاهش میکرد که دیگه داشت زنگش تموم میشد سریع برداشت
تو این سه ماه میسو تونست خودش رو جمع کنه اما نتونست عشقش به جیمین رو از بین ببره و...دوستی جیمین وجین پا برجا بود مثل همیشه اما دیگه هیچ وقت جمع شدن پنجشنبه شب رو نداشتن
میسو همینطور که به حلقه تو دست جین خیره بود با لبخند گفت
میسو:این خیلی زیباست جین
جین دو دل پرسید
جین: مطمئنی لانی از این خوشش میاد
میسو: مطمئن باش
جین برای لانی حلقه خریده بود تا امشب وقتی بیرون میرن ازش خواستگاری کنه...میسو برای لحظه ای حسودیش شد
برادرش داشت به عشقش میرسید اما چی درباره میسو؟
اون فقط یه نفر سوم بود که ازش استفاده شد.....
هنوزم اون شب رو یادش نرفته که چطور زجه زد اما جین همش سعی در اروم کردنش داشت در حالی که تاثیری نداشت جین خودش رو مقصر میدونست که بیشتر مراقبش نبوده...اما این ها دیگه دردی رو دوا نمیکرد میسو شده بود یه ادم بی خیال که چیزی یا کسی براش مهم نبود ...همین بود که خیلی وقت ها یه را*بطه اشتباه خیلی از زیبایی ها رو از چشم میندازه!!
(یک هفته بعد)
جیمین رو تختش تو اتاق دراز کشیده بود و داشت عکس های تو گوشیش رو نگاه میکرد که متعلق به 4ماه پیش بود عکس های میسو ....برای یک لحظه رو یک عکس مکث کرد انگشتش رو روش کشید این همون عکس میسو بود که چند ماه پیش وقتی داشت برای جیمین اشپزی میکرد ازش گرفته بود رو صورت قشنگ میسو زوم کرد لبخند شکسته ای زد خیلی وقته ندیدتش از اون روز جین دیگه بهش اعتماد نکرد و نزاشت دیگه به خونه شون بره...خیره به عکس قطره ای اشک از چشمش چکید با لبخند شکسته ای اروم گفت
جیمین:دل تنگتم میسو....
ای کاش اون کار رو نمی کرد اون حالا خیلی پشیمونه خیلی چون فهمید که دوستش داره....اما حالا که دیر بود!!
همون لحظه گوشیش زنگ خورد که با دیدن اسم رو صفحه با شک و تعجب رو تخت نشست هنوز باورش نشده بود وفقط نگاهش میکرد که دیگه داشت زنگش تموم میشد سریع برداشت
۴۹۵
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.