پارت۱۳ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy )
بریم برای پارت۱۳😆
#پارت۱۳ #بد_بوی_من #فیک #رمان_بی_تی_اس #بی_تی_اس #رمان #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #سناریو #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
(استاد اومد و کاری با ته نداشت چون نمیتونست حرفی بزنه وگرنه اخراج میشد برای همین چیزی نگفت و ا.ت هم درسشو خوند...)
+(آخرای تایم کلاس بود که استاد درسش تموم شد و منم وسایلامو با احتیاط جمع کردم که ته اذیت نشه....حوصلم سر رفته بود که نگاه های سنگینی روی خودم حس کردم و دیدم چندتا دختر حسود همش دارن بهم نگاه میکنن و پچ پچ میکنن منم محلشون ندادم و چشمم به تهیونگ خورد که انگار خوابش برده بود....وقتی بیداره خیلی بی ادبه....اما وقتی که خوابه خیلی ناز و کیوت و مظلوم میشه وای خدا دلم میخواد لپاشو بکشممم انقدر که کیوته....تو فکرم غرق بودم که ناخداگاه دستم رو گزاشتم روی سرش و موهای روی صورتشو کنار زدم و سرشو نوازش کردم...وای خداااا چقدر کیوت خوابیدههههه😢...دلم براش ضعف کرد...مثل بچیگیاش هنوزم وقتی میخوابه لباش یکم میاد جلو که خیلی کیوتش میکنههه😢...همینطور که داشتم سرشو نوازش میکردم..)
_چیکار میکنی؟
+هههه! یا خدا ترسیدم!تو مگه خواب نبودی؟
_نه....فقط چشمام بسته بود....داشتی چیکار میکردی؟
+م...من؟...خب...سرتو ناز کردم خیلی کیوت خوابیده بودی...ووش خودااااا(ذوق)
_.......گگگگگگ دیگه بهم نگو کیوت
+چرااااا وقتی خواب بودی همش میخواستم بچلونمتتتتت
_یااااا منو چی فرض کردی چع واقعا که..
+من تو رو ته ته فرض کردم (خنده و ذوق)
_😑باز گفت ته ته (از روی پای ا.ت بلند شد و به طرز کیوتی چشماشو مالید و ا.ت هم نتونست این شدت از کیوتی رو تحمل کنه و رفت لپای ته رو کشید و گفت)
+وایی خداااااااا ووش دلم میخواد بخورمتتتتتت (لپشو محکمممم بو.س کرد)
_یااااا آخخخخخ چتهههههه لپممممممم کنده شددددددد
+اوخی ببخشید اخه دیگه نتونستم تحمل کنم...حیح بایی کیوتچه..(خندید و زود دوید و رفت تو حیاط تا ته یه بلایی سرش نیورده😂 چون زنگ خورده بود...)
_یاااااااااااااااااااااااا اگه دستم بهت برسه (داد)
(تو حیات)
×وای دختر چرا اون کارو کردییییی (خنده)
+دیگه دیگه...😂....بیا بریم غذامونو بخوریم
×اره بریم...
+(غذا رو برداشتیم و رفتیم سر یه میز خالی و نشستیم که دیدم ته و اکیپش با جیغ های دخترا دارن میان غذا بخورن....من و چه وون داشتیم راحت غذامونو میخوردیم که یهو دیدم دارن با ظرف غذا هاشون میان سمت ما....آب دهنمو صدادار قورت دادم و به چه وون نگاه کردم)
×از دست تو ا.ت اگه سالم از اینجا بریم بیرون خودم میزنمت
+گگگگ
_خب خب چه خبرا
+.....(سکوت)
_یا با توعم
+چیه ها؟خب برو یه جای دیگه بشین اینهمه میز اینجاس اَه..
_دلم میخواد بشینم اینجا تازشم هنوز یادم نرفته چیکار کردی با لپم هنوز درد میکنههههههه
+😂😂خب حالا...
#پارت۱۳ #بد_بوی_من #فیک #رمان_بی_تی_اس #بی_تی_اس #رمان #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #سناریو #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
(استاد اومد و کاری با ته نداشت چون نمیتونست حرفی بزنه وگرنه اخراج میشد برای همین چیزی نگفت و ا.ت هم درسشو خوند...)
+(آخرای تایم کلاس بود که استاد درسش تموم شد و منم وسایلامو با احتیاط جمع کردم که ته اذیت نشه....حوصلم سر رفته بود که نگاه های سنگینی روی خودم حس کردم و دیدم چندتا دختر حسود همش دارن بهم نگاه میکنن و پچ پچ میکنن منم محلشون ندادم و چشمم به تهیونگ خورد که انگار خوابش برده بود....وقتی بیداره خیلی بی ادبه....اما وقتی که خوابه خیلی ناز و کیوت و مظلوم میشه وای خدا دلم میخواد لپاشو بکشممم انقدر که کیوته....تو فکرم غرق بودم که ناخداگاه دستم رو گزاشتم روی سرش و موهای روی صورتشو کنار زدم و سرشو نوازش کردم...وای خداااا چقدر کیوت خوابیدههههه😢...دلم براش ضعف کرد...مثل بچیگیاش هنوزم وقتی میخوابه لباش یکم میاد جلو که خیلی کیوتش میکنههه😢...همینطور که داشتم سرشو نوازش میکردم..)
_چیکار میکنی؟
+هههه! یا خدا ترسیدم!تو مگه خواب نبودی؟
_نه....فقط چشمام بسته بود....داشتی چیکار میکردی؟
+م...من؟...خب...سرتو ناز کردم خیلی کیوت خوابیده بودی...ووش خودااااا(ذوق)
_.......گگگگگگ دیگه بهم نگو کیوت
+چرااااا وقتی خواب بودی همش میخواستم بچلونمتتتتت
_یااااا منو چی فرض کردی چع واقعا که..
+من تو رو ته ته فرض کردم (خنده و ذوق)
_😑باز گفت ته ته (از روی پای ا.ت بلند شد و به طرز کیوتی چشماشو مالید و ا.ت هم نتونست این شدت از کیوتی رو تحمل کنه و رفت لپای ته رو کشید و گفت)
+وایی خداااااااا ووش دلم میخواد بخورمتتتتتت (لپشو محکمممم بو.س کرد)
_یااااا آخخخخخ چتهههههه لپممممممم کنده شددددددد
+اوخی ببخشید اخه دیگه نتونستم تحمل کنم...حیح بایی کیوتچه..(خندید و زود دوید و رفت تو حیاط تا ته یه بلایی سرش نیورده😂 چون زنگ خورده بود...)
_یاااااااااااااااااااااااا اگه دستم بهت برسه (داد)
(تو حیات)
×وای دختر چرا اون کارو کردییییی (خنده)
+دیگه دیگه...😂....بیا بریم غذامونو بخوریم
×اره بریم...
+(غذا رو برداشتیم و رفتیم سر یه میز خالی و نشستیم که دیدم ته و اکیپش با جیغ های دخترا دارن میان غذا بخورن....من و چه وون داشتیم راحت غذامونو میخوردیم که یهو دیدم دارن با ظرف غذا هاشون میان سمت ما....آب دهنمو صدادار قورت دادم و به چه وون نگاه کردم)
×از دست تو ا.ت اگه سالم از اینجا بریم بیرون خودم میزنمت
+گگگگ
_خب خب چه خبرا
+.....(سکوت)
_یا با توعم
+چیه ها؟خب برو یه جای دیگه بشین اینهمه میز اینجاس اَه..
_دلم میخواد بشینم اینجا تازشم هنوز یادم نرفته چیکار کردی با لپم هنوز درد میکنههههههه
+😂😂خب حالا...
۱۰.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.