اربابمن
#ارباب-من
part : ۲۹
ات : شما دارین چی میگین من کاری نکردم
کیم یوشی : مگه تو ....... با دخترم کاری نکردی که باعث بشه بره بیمارستان ؟؟
ات : شما دارین چی میگین ؟؟ من کاری نکردم خودش خودک//شی کرد به من ربطی نداره پس حرف دهنتو بفهم جناب تا الان خودمو نگه داشتم کاری نکنین که بهتون بی احترامی کنم
کیم یوشی : تو دختره ی هرزه من تو رو می...
که یهو کوک حرف کیم یوشی رو قطع میکنه و میگه :
کوک : تقصیر اون نیست شوهر خاله ، پس لطفا بهش بی احترایم نکنین وگرنه طور دیگه ای باهاتون رفتار میکنم،
کیم یونا : تو چت شده ؟ مگه این دختره کیه که نمیزاری شوهرم حسابشو برسه ؟؟
《 کیم یونا : زن کیم یوشی هست ، که یه زنه مهربونه ولی اگه باهاش بد رفتار کنی بدجوری حسابتو میرسه . 》
کوک : خاله ، منو اون باهمیم پس بس کنین
ات با این حرف کوک چشماش برق زد
یعنی اون تورو کا//پ خودش میدونه ؟
یا فقط برای اینکه ولت کنن یه همچین چیزی رو گفت ؟؟
کیم یوشی : تو چطور تونستی با این دختره ی هر//زه بری توی راب//طه ؟؟ مگه توی این جماعت دختر نیست ؟ ، مثلا دختر من چش بود ؟
کوک : خفه شو ، اون حتی اگه هر//زه هم باشه از اون دختر تو بهتره ، توی زندگی من دخالت نکن ( با داد )
که بادیگاردا یوری رو اوردن توی خونه و گذاشتنش روی مبل
کیم یونا : واییی ، دختر عزیزم نگاه کن چه بلاهایی به سرت اوردن دختره ی هر//زه میکشمت
ات همینطوری تکیه داده بود به دیوار و فقط نگاه میکرد
هیچ چیزی نمیشنید ، و فقط داشت به اون حرفی که کوک زده بود فکر میکرد
یعنی کوک بهش حسی داشت ؟
اون لحظه عین ، برق و باد هی از جلوی چشمش میگذشت جوری که داشت سرگیجه میگرفت
کیم یونا از روی مبل بلند شد و به طرف ات رفت
تا وقتی که خواست ........
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
part : ۲۹
ات : شما دارین چی میگین من کاری نکردم
کیم یوشی : مگه تو ....... با دخترم کاری نکردی که باعث بشه بره بیمارستان ؟؟
ات : شما دارین چی میگین ؟؟ من کاری نکردم خودش خودک//شی کرد به من ربطی نداره پس حرف دهنتو بفهم جناب تا الان خودمو نگه داشتم کاری نکنین که بهتون بی احترامی کنم
کیم یوشی : تو دختره ی هرزه من تو رو می...
که یهو کوک حرف کیم یوشی رو قطع میکنه و میگه :
کوک : تقصیر اون نیست شوهر خاله ، پس لطفا بهش بی احترایم نکنین وگرنه طور دیگه ای باهاتون رفتار میکنم،
کیم یونا : تو چت شده ؟ مگه این دختره کیه که نمیزاری شوهرم حسابشو برسه ؟؟
《 کیم یونا : زن کیم یوشی هست ، که یه زنه مهربونه ولی اگه باهاش بد رفتار کنی بدجوری حسابتو میرسه . 》
کوک : خاله ، منو اون باهمیم پس بس کنین
ات با این حرف کوک چشماش برق زد
یعنی اون تورو کا//پ خودش میدونه ؟
یا فقط برای اینکه ولت کنن یه همچین چیزی رو گفت ؟؟
کیم یوشی : تو چطور تونستی با این دختره ی هر//زه بری توی راب//طه ؟؟ مگه توی این جماعت دختر نیست ؟ ، مثلا دختر من چش بود ؟
کوک : خفه شو ، اون حتی اگه هر//زه هم باشه از اون دختر تو بهتره ، توی زندگی من دخالت نکن ( با داد )
که بادیگاردا یوری رو اوردن توی خونه و گذاشتنش روی مبل
کیم یونا : واییی ، دختر عزیزم نگاه کن چه بلاهایی به سرت اوردن دختره ی هر//زه میکشمت
ات همینطوری تکیه داده بود به دیوار و فقط نگاه میکرد
هیچ چیزی نمیشنید ، و فقط داشت به اون حرفی که کوک زده بود فکر میکرد
یعنی کوک بهش حسی داشت ؟
اون لحظه عین ، برق و باد هی از جلوی چشمش میگذشت جوری که داشت سرگیجه میگرفت
کیم یونا از روی مبل بلند شد و به طرف ات رفت
تا وقتی که خواست ........
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
- ۷.۶k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط