Part

#Part217
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

_ولی مشکل ما این بود که پارمیس و امیر خان تو دبی گیر افتاده بودند و هرگونه حرکت اونا برای برگشت به سمت ایران خیلی جلب توجه میکرد و بزرگترین مشکل ما جا موندن یاسر تو اکیپ همون یارو، یاسر یکی از نزدیکترین یارهای اون مرد بود و کوچکترین جدا
شدنش از گروه اون مرد نشونه ی خیانتش بود و این باعث میشد اگه از گروه خارج بشه و بیاد سمت ما و حتی کوچکترین زنگی به ما بزنه همه ما رو رد یابی کنند
توی اون خونه فقط من و یاسمن مونده بودیم
من دوربین خونه های امن اونا رو
هک کرده بودم البته به کمک چیپی که رو گوشی و ساعت یاسر نصب بود هرجا که میرفتم میتونستم تحت نظر شون بگیرم

باورم نمیشد
پس پارمیس هم جزئی از این نقشه بود

با دهن باز داشتم به سام نگاه میکردم که نفهمیدم که برم گردوند سمت خودش و لبام
رو که از هم باز شده بود رو بین لباش گرفت
حس کردم به آرامش نیاز داره
متوجه شده بودم که با به بازی گرفتن لبام نفسای کلافش اروم میشه

سعی کردم لب دردناکم رو نادیده بگیرم
ولی همینکه شروع کرد به بوسیدنم درد بدی تو لب پایینم پیچید دستم رو روی سینش گذاشتم و هلش دادام عقب متعجب ازم دور شد

باز نمیدونم چه فکری پیش خودش کرد
ای خدا چرا این پسر انقدر حساس بود
سریع دستم رو روی لبم گذاشتم
_ به خدا لبم درد میکنه سام نمیدونم بعداً چی به سرم آوردی بدجور حس ورم دارم...
توی اون تاریکی چیزی مشخص نبود سریع گوشیش رو از جیبش در آورد و نورش رو انداخت رو لبم خیلی اروم و نرم انگشت شصتش رو کشید رو لبام
دیدگاه ها (۱)

#Part218#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ بمیرم من، من چیک...

#Part219#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ سام اینجا نمیشه ...

#Part216#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 من صد سال مینشستم ...

#Part215#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 داشت به حرفهایی که...

فیک. عشق ابدی

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط