خون بس!
پارت چهل و یکم:
ا.ت: میخوای یه دست دیگه بازی کنیم؟
تهیونگ: اره...میگم این همون تاسیه مامانت دستکاریش کرده؟"
ا.ت تاسی که مامانش دستکاری کرده بود رو برداشت و گفت"اره..همینه"
تهیونگ: بنداز ببینیم راست گفته یا نه"
ا.ت تاسو انداخت و با اولین غلتی که خورد جفت شیش اومده"
تهیونگ: عجببب.."
ا.ت زد زیر خنده و گفت"مامانم خیلی زرنگه"
تهیونگ: چی بگم والا
ا.ت:میگم...تهیونگ
تهیونگ: جانم
ا.ت: اگه زنعموم همینطوری هی بیاد دم در چی؟
تهیونگ: بار اولو که راهش دادیم...بار دومم راهش میدیم..بار سومم به احترام سن و سالش بازم راهش میدیم...بار چهارم دیگه سکوت نمیکنیم و حفظ آبرو و احترام نمیکنیم
ا.ت: مامانم چجوری خامش شد و اوردش اینجا
تهیونگ: منم موندم والا"
ا.ت و تهیونگ همینجور که مشغول صحبت بودن بوی سوختگی ای به مشامشون خورد"
تهیونگ: وایسا ببینم این بودی چیه
ا.ت: بوی سوختگی...وایسا ببینم...واایی غذااام"
ا.ت نفهمید چطور بدو بدو خودشو رسوند به اشپز خونه ولی خب غذای سوخته ای تحویل گرفته بود"
تهیونگ: چی شد؟..
ا.ت: فک کنم گند زدم"
تهیونگ اومد و دید قابلمه و غذا کامل سوختن"
تهیونگ: فدای سرت بپوش میریم بیرون غذا میخوریم..
ا.ت: نه الان دوباره...
تهیونگ: ا.ت خانم...قرار شد فقط بگی چشم"
ا.ت نفس عمیقی کشید و گفت"چشم"
تهیونگ: افرین...برو دختر خوب
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.