دلداده به یک مافیا part6
دلداده به یک مافیا part6
تهیونگ : باید بری باهاش حرف بزنی
جونگکوک : چرا اون وقت ؟
تهیونگ : خوب اون الان تو خونه تو هست باید بهش توجه کنی
جونگکوک : ینی الان باید چیکار کنم ؟
تهیونگ : برو در اتاقش و در بزن وقتی گفت بیا داخل برو تو بهش بگو چیزی نمیخوایی ؟ بعد اگر هرچی گفت براش بیار
جونگکوک : هه (پوزخند) من میدونستم میخواستم تورو امتحان کنم
تهیونگ : (پوکر نگاش میکنه)
(جونگکوک رفت جلوی اتاق ا.ت)
تق تق (صدای در😅)
ا.ت : لطفا تنهام بزار
جونگکوک : باشه (تا روشو برمیگردونه تهیونگ رو میبینه)
تهیونگ : (سرش را به نشانه درست نبودن کارش تکان میدهد)
جونگکوک : (باصدای کم) خوب حالا چیکار کنم میگه نیا تو
تهیونگ : (نا امید) برو داخل
جونگکوک : (در رو باز میکنه) دختر کوچولو چیزی نمیخوایی ؟
ا.ت : نه
جونگکوک : میخوایی برات شیر موز بیارم ؟
ا.ت : هوووم (سرش را تکون میدهد)
جونگکوک : تهیونگ (داد') یه شیر کاکائو برام بیار
ا.ت : ولی من گفتم شیر موز
جونگکوک : به شیر موزهای من حتی نگاه هم نکن
ا.ت : (زمزمه میکند) چه کیوتی
جونگکوک : چیزی گفتی ؟
ا.ت : من ؟
جونگکوک : آره
ا.ت : نه من چیزی نگفتم
تهیونگ : بیا یه شیر کاکائو برای پرنسس خانوم
ا.ت : میدونم مثل پرنسس ها هستم ولی ا.ت صدام کن
جونگکوک : (پوکر نگاش میکنه)
ا.ت : چیه ؟
جونگکوک : گندم اگر اعتماد به نفس تورو داشت سالی دوبار زعفران میداد
ا.ت : خوب مگه من چمه ؟ خوشکلم دیگه
جونگکوک : تو اینو نگی کی بگه ؟
ا.ت : (روبه تهیونگ) من زشتم ؟
تهیونگ : نه
ا.ت : به این میگن یه پسر خوب
جونگکوک : عههه بریم بیرون دیگه
ا.ت : شب بخیر
(بیرون از اتاق)
تهیونگ : چت شد یهو ؟
جونگکوک : چرا باهاش حرف میزنی؟
تهیونگ : چیه خوب ؟
جونگکوک : دیگه بدون اجازه من باهاش حرف نزن
تهیونگ : چشم قربان 😈
جونگکوک : برو تو اتاقت بخواب
تهیونگ : هوووم شب بخیر
جونگکوک : شب بخیر
(فردا)
جونگکوک : (اومد تو اتاق ا.ت) بلند شو که کلی کار داریم
ا.ت : (خواب الو) چیه ؟ چیشده ؟
جونگکوک : بلند شو صبحونه آماده هست
ا.ت : باشه الان میام
....
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 😎😌
تهیونگ : باید بری باهاش حرف بزنی
جونگکوک : چرا اون وقت ؟
تهیونگ : خوب اون الان تو خونه تو هست باید بهش توجه کنی
جونگکوک : ینی الان باید چیکار کنم ؟
تهیونگ : برو در اتاقش و در بزن وقتی گفت بیا داخل برو تو بهش بگو چیزی نمیخوایی ؟ بعد اگر هرچی گفت براش بیار
جونگکوک : هه (پوزخند) من میدونستم میخواستم تورو امتحان کنم
تهیونگ : (پوکر نگاش میکنه)
(جونگکوک رفت جلوی اتاق ا.ت)
تق تق (صدای در😅)
ا.ت : لطفا تنهام بزار
جونگکوک : باشه (تا روشو برمیگردونه تهیونگ رو میبینه)
تهیونگ : (سرش را به نشانه درست نبودن کارش تکان میدهد)
جونگکوک : (باصدای کم) خوب حالا چیکار کنم میگه نیا تو
تهیونگ : (نا امید) برو داخل
جونگکوک : (در رو باز میکنه) دختر کوچولو چیزی نمیخوایی ؟
ا.ت : نه
جونگکوک : میخوایی برات شیر موز بیارم ؟
ا.ت : هوووم (سرش را تکون میدهد)
جونگکوک : تهیونگ (داد') یه شیر کاکائو برام بیار
ا.ت : ولی من گفتم شیر موز
جونگکوک : به شیر موزهای من حتی نگاه هم نکن
ا.ت : (زمزمه میکند) چه کیوتی
جونگکوک : چیزی گفتی ؟
ا.ت : من ؟
جونگکوک : آره
ا.ت : نه من چیزی نگفتم
تهیونگ : بیا یه شیر کاکائو برای پرنسس خانوم
ا.ت : میدونم مثل پرنسس ها هستم ولی ا.ت صدام کن
جونگکوک : (پوکر نگاش میکنه)
ا.ت : چیه ؟
جونگکوک : گندم اگر اعتماد به نفس تورو داشت سالی دوبار زعفران میداد
ا.ت : خوب مگه من چمه ؟ خوشکلم دیگه
جونگکوک : تو اینو نگی کی بگه ؟
ا.ت : (روبه تهیونگ) من زشتم ؟
تهیونگ : نه
ا.ت : به این میگن یه پسر خوب
جونگکوک : عههه بریم بیرون دیگه
ا.ت : شب بخیر
(بیرون از اتاق)
تهیونگ : چت شد یهو ؟
جونگکوک : چرا باهاش حرف میزنی؟
تهیونگ : چیه خوب ؟
جونگکوک : دیگه بدون اجازه من باهاش حرف نزن
تهیونگ : چشم قربان 😈
جونگکوک : برو تو اتاقت بخواب
تهیونگ : هوووم شب بخیر
جونگکوک : شب بخیر
(فردا)
جونگکوک : (اومد تو اتاق ا.ت) بلند شو که کلی کار داریم
ا.ت : (خواب الو) چیه ؟ چیشده ؟
جونگکوک : بلند شو صبحونه آماده هست
ا.ت : باشه الان میام
....
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 😎😌
۷.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.