پارت

پارت۷
حتی با اینکه ۲ماه گذشته بود ولی جونگکوک لحظه ای نبود که توی فکر نباشه
سر تمرین سرکنسرت سرهمه چیز تو فکر بود و چیزی هم به هیچ کسی نگفته بود که روزی سر تمرین اصلا حواسش نبود و حسابی داشت فکر میکرد
همه اعضا نگرانش داشتن میشدن اخه چطور جونگکوک میتونست فقط بشینه و فکر کنه و هیچ کاری نکنه
تا اینکه جین دیگه طاقتش تموم شد و گفت
جین:جونگکوک چیشده
جونگکوک:هیچی
جیمین:یعنی چی میفهمی چندوقته چجوری شدی
جیهوپ:نه حرف میزنی نه شیطونی میکنی هیچی
یونگی:نه دردسر میسازی نه چیزی بگو ببینم چته
جونگکوک:هیچی نیست
تهیونگ:بگو
جونگکوک:بابا خب.........
همه چیو برای اعضا تعریف کرد
نامجون:پس موضوع اینه
جین:خب ازمایش بدین دیگه
جونگکوک:هیونگ میدونم ولی مطمئن نیستم
جیمین:اها روز تولد میتونی ببینی روز تولد اون دختر کی هست و با روز تولد خواهرت
جیهوپ:یاهم میتونی ببینی کی گمشده و خواهر تو کی گمشده
جونگکوک:خواهر من یک سالش بود که گمشد اونم یک سالش بوده خواهرم دقیقا روز تولدش گمشد ولی اونو نمیدونم
تهیونگ:حالا از اون دختره خبری داری
جونگکوک:نه فقط میدونم مدرسش کجاست
یونگی:اها همینم خوبه تولد خواهرت کی هست
جونگکوک:هفته دیگه
جیهوپ:روز تولد خواهرت برو دم مدرسه اون دختره و بپرس ازش
جونگکوک:اومممم باشه

-----------------------

جین ائه وقت دکتر داشت بعد از تموم شدن مدرسه به بیمارستان رفت
اون چندروزی بود که چیز زیادی نخورده بود و بدنش بیشتر از قبل ضعیف شده بود
صداش زدن و به اتاق دکتر رفت
دکتر:خب دخترم حالت چطوره
جین ائه:اصلا خوب نیستم قلبم اکثر اوقات درد میکنه و نمیتونم به خوبی نفس بکشم
دکتر:صبر کن نوار قلب و اینارو بگیرم
دکتر شروع به معاینه جین ائه کرد و بعد از معاینه گفت
دکتر:دختر وضع قلبت بدتر شده خیلی ضعیف شده
جین ائه:اوه واقعا
دکتر:اگر مراقب خودت نباشی ممکنه زیاد وقت نداشته باشی
جین ائه:اها
دکتر:داروهای جدید مینویسم بگیر و بخور
جین ائه:اهوم باشه
جین ائه به خودش قول داد حداقل قبل از مرگش خانواده اش رو پیدا کنه
با اینکه توی این مدت هیچ چیزی نتونست پیدا کنه
.......................
دیدگاه ها (۲)

پارت۸جین ائه همه جارو میگشت و همش میخواست خبری بگیره ولی هیچ...

پارت۹با نگرانی رفت سمت جین ائهدستپاچه شده بود و نمیدونست چیک...

پارت۶صبح روز بعد جین ائه وقتی از خواب بلند شد دید جونگکوک دا...

پارت۵اونشب جین ائه پیش‌جونگکوک موند و جونگکوک از اول تا اخرش...

پسرا کلی حرف زدن من یهو چشمم به یه کامنت خورد نوشته بود سولی...

در خانه بنگتن چه میگذرد همه اعضا دور هم نشستن و دارن باهم صح...

کاش لراتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط