پارت

پارت۶
صبح روز بعد جین ائه وقتی از خواب بلند شد دید جونگکوک داره آشپزی میکنه
نشست پشت میز و بعد از خوردن صبحانه گفت
جین ائه:اممم خب من برم دیگه
جونگکوک:کجا
جین ائه:خب الکی بمونم اینجا چرا بعدم‌باید برم دنبال کارام
جونگکوک:شب جایی و داری بمونی
جین ائه:اهوم
جونگکوک:مدرست کجاست
جین ائه:کیونگ سون
جونگکوک:راستی من هنوز اسمت و نمیدونم
جین ائه:بیخیال خب ممنون برای همه چی
جونگکوک:خواهش‌میکنم مراقب خودت باش دیگه پس نیوفتی
جین ائه:باشه ممنون خداحافظ
جونگکوک:خداحافظ
از اون روز جین ائه به دنبال مدر و مادرش میرفت در کنار این هم درس میخوند و هم سرکار میرفت بیماری قلبیش روز به روز بدتر میشد و معدش هیچ وقت اروم نمیگرفت
هرروز براش قلدری میکردن و اینم دردسر بدتری بود که جین ائه رو گرفته بود
انگاری تمام بدبختیا روی جین ائه بود
۲ماه به همبن روند میگذشت جونگکوک هم توی فکر جین ائه بود و باخودش میگفت ممکنه اون دختر همون خواهر کوچولوم باشه
خیلی ذهنش و درگیر کرده بود
...................
دیدگاه ها (۶)

پارت۷حتی با اینکه ۲ماه گذشته بود ولی جونگکوک لحظه ای نبود که...

پارت۸جین ائه همه جارو میگشت و همش میخواست خبری بگیره ولی هیچ...

پارت۵اونشب جین ائه پیش‌جونگکوک موند و جونگکوک از اول تا اخرش...

پارت۴میخواست دختر و بیدار کنه ولی یاد حرف دکتر افتاد که گفت ...

خون آشام عزیز (65)

کاش براتون مهم بودم

خون آشام عزیز (63)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط