• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part122
#leoreza
وارد عمارت شدیم
رفتیم اتاق مشترک مون دوشی گرفتم و لباس عوض کردم
از حموم بیرون اومدم و پانیذ هم از تراس همونجور که موهام رو با حوله ی کوچیک خشک میکردم
گفتم
_میزونی
پانیذ: آره خوبم بریم پایین
_باشه تو برو منم میام
سری تکون داد و با برداشتن گوشیش از اتاق رفت بیرون
نفسی گرفتم و سیگارم رو روشن کردم رفتم تو تراس و با دستام تکیه دادم به نرده های شیشه ای
پک عمیقی کشیدم
چشم بستم و کمی بعد باز کردم پایین رو نگاه کردم
نگاهم خورد به شهرام که از خونه زد بیرون با چه رویی میومد تو این خونه انگار اتفاقی نیفتاده بود
وارد خونه شد
چند پک دیگه کشیدم و خاموشش کردم
باید حواسم بهش باشه تا مو لا درز نره وگرنه کاری نمیتونستم انجام بدم
از اتاق رفتم بیرون که نیکا هم از اتاق اومد بیرون
سریع اومد کنار تا با هم از پله ها بریم پایین
نیکا: وااای داداش دیشب چیکار کردی تا رسیدم خونه کسی نبود
نگاه حرص داری بهش کردم
_مگه شب خونه نبودی کجا بودی
نیکا: بخدا پانی خبر داشت من با متین بیرون بودم ۴ اینا برگشتم
_یه شب حواسم به شما دوتا نبود چه کارایی انجام میدین
رفتیم سالن کنار پانیذ نشستم و نیکا هم کنارم
نیکا: قهرییی؟
_بعدا با هم حرف میزنیم
نفس کلافه کشید و بلند شد رفت آشپزخونه
فرانک: نبودی پانیذ کجا رفتی دیشب
خواست حرفی بزنه که مانعش شدم
_مامان خونه ی خودم بود الان از صبح چه گیری دادین به این مسئله کجا بود کجا نبود گند کاریای داداشت رو درست کن
مامان با اعصبانیت نگام کرد
فرانک: گند کاریای داداشم چیکار کرده نمیدونم هر کاری کرده داره با بابل انجام میده تو شرکت
_مطمئنی با بابام انجام میده
فرانک: تو و بابات دیگه شورش رو درآوردین هعی میگین شهرام داره یه کارایی انجام میده خب چه کاری انجام میده بگین ما هم بدونیم
_والا جوری داره لاپوشونی میکنه قانون نمیتونه پیدا کنه ولی وایسا خودم حق اش رو میزارم کف دستش
فرانک: ببین پسرم داری اشتباه
میکنی...
نذاشتم حرفی بزنه
_لابد داداشت درست میگه فرانک خانم آره ما هم اینجا هویجیم
فرانک: مگه من همچین حرفی زدم رضا
_چرت و پرت نگو مامان
پانیذ: درست حرف بزن با مامانت باشه یه کاری انجام میده که میده مامانت چیکار کرده
چشم غره ای بهش رفتم و از جام بلند شدم رفتم سمت باغ.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part122
#leoreza
وارد عمارت شدیم
رفتیم اتاق مشترک مون دوشی گرفتم و لباس عوض کردم
از حموم بیرون اومدم و پانیذ هم از تراس همونجور که موهام رو با حوله ی کوچیک خشک میکردم
گفتم
_میزونی
پانیذ: آره خوبم بریم پایین
_باشه تو برو منم میام
سری تکون داد و با برداشتن گوشیش از اتاق رفت بیرون
نفسی گرفتم و سیگارم رو روشن کردم رفتم تو تراس و با دستام تکیه دادم به نرده های شیشه ای
پک عمیقی کشیدم
چشم بستم و کمی بعد باز کردم پایین رو نگاه کردم
نگاهم خورد به شهرام که از خونه زد بیرون با چه رویی میومد تو این خونه انگار اتفاقی نیفتاده بود
وارد خونه شد
چند پک دیگه کشیدم و خاموشش کردم
باید حواسم بهش باشه تا مو لا درز نره وگرنه کاری نمیتونستم انجام بدم
از اتاق رفتم بیرون که نیکا هم از اتاق اومد بیرون
سریع اومد کنار تا با هم از پله ها بریم پایین
نیکا: وااای داداش دیشب چیکار کردی تا رسیدم خونه کسی نبود
نگاه حرص داری بهش کردم
_مگه شب خونه نبودی کجا بودی
نیکا: بخدا پانی خبر داشت من با متین بیرون بودم ۴ اینا برگشتم
_یه شب حواسم به شما دوتا نبود چه کارایی انجام میدین
رفتیم سالن کنار پانیذ نشستم و نیکا هم کنارم
نیکا: قهرییی؟
_بعدا با هم حرف میزنیم
نفس کلافه کشید و بلند شد رفت آشپزخونه
فرانک: نبودی پانیذ کجا رفتی دیشب
خواست حرفی بزنه که مانعش شدم
_مامان خونه ی خودم بود الان از صبح چه گیری دادین به این مسئله کجا بود کجا نبود گند کاریای داداشت رو درست کن
مامان با اعصبانیت نگام کرد
فرانک: گند کاریای داداشم چیکار کرده نمیدونم هر کاری کرده داره با بابل انجام میده تو شرکت
_مطمئنی با بابام انجام میده
فرانک: تو و بابات دیگه شورش رو درآوردین هعی میگین شهرام داره یه کارایی انجام میده خب چه کاری انجام میده بگین ما هم بدونیم
_والا جوری داره لاپوشونی میکنه قانون نمیتونه پیدا کنه ولی وایسا خودم حق اش رو میزارم کف دستش
فرانک: ببین پسرم داری اشتباه
میکنی...
نذاشتم حرفی بزنه
_لابد داداشت درست میگه فرانک خانم آره ما هم اینجا هویجیم
فرانک: مگه من همچین حرفی زدم رضا
_چرت و پرت نگو مامان
پانیذ: درست حرف بزن با مامانت باشه یه کاری انجام میده که میده مامانت چیکار کرده
چشم غره ای بهش رفتم و از جام بلند شدم رفتم سمت باغ.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.