پارت ۴۴
پارت ۴۴
÷ چی از جونمون میخوای؟
☆آه یه خواسته ی ابدی
♤ چی چی؟
☆ میدونید شما هیچی از حرفام نمی فهمین آما با نامجون حرفای زیادی دارم خیلی زیاد
÷ با برادرم هیچ کاری نخواهی داشت
اینو جین درحالی میگفت که به راحتی گیر افتاده بود باب با پوزخند به جین زل زد
☆ میدونی آدم خوبی رو انتخاب کرده بودی اما برای من خیلی خنگ بود
ژاکلین اومد حرفی بزنه که هوپی حرف زد
♤ اره انقدر حرفه ای بوده که اخرای کار متوجهش شدی ؟
☆ تو ؟
♤ چیه مگه .....
هوپی خواست ادامه حرفش رو بزنه ولی در با یه انفجار عظیم باز شد و دود همه جا رو دید و فردی به سرعت به سمت هوپی رفت هوپی دید کمی داشت اما اون نوع لمس رو به خوبی میشناخت
♤ پ....پی...پیشی ؟
فلش بک
توی بار قبل لو رفتن نقشه و دستگیر شدن به دست باب
یونگی وارد بار مورد علاقش شد ولی .....چرا اینجا انقدر امروز عجیب شده بود ؟ بدون اهمیت دادن به ادما به یه گوشه ی بار رفت و یه نوشیدنی سفارش داد و وارد گوشیش شد تا با برادر عزیزش چت کوتاهی داشته باشه که باعث شد وارد شدن هوپی رو نبینه
♧ بله ۳۰ تا پیام دادی؟
! کجا رفتی یهو ؟ آخه چرا یهو غیبت میزنه؟
♧ :| من بچه نیستم که
! میدونم ولی باید نگرانیم درک کنی
♧ میکنم
! خوبه کجایی بیام برت دارم؟
♧ خودم میام کدوم هتلین؟
! هتل نیستیم خونه مامانین
♧ واقعا چجوری تهیونگ رو راضی کردی بیاد باهات ؟
! روشای خودمو دارم دیگه تو هم هرجا هستی بیا اینجا اگه مشروب یا سیگار کشیدی یکار کن بوش همه جا رو برنداره
♧ اوکیه بای
یونگی پوزخندی زد و قلوپ دیگه ای از نوشیدنیش رو خورد درسته مامان جیمین و ته رو ندیده بود ولی خوب میدونست که ته ازش متنفره اونم به شدت هیچ وقت بهش نگفتن ولی تا جایی که تونسته بفهمه یه بلایی سر این دوتا آورده مامانه تا چشمشو برگردوند یهو فندوق قرمزش رو دید درسته چهرش رو ندید آما اون رنگ مو رو فقط یه نفر داشت "جیهوپش" اما یه مشکلی وجود داشت.......اونا داشتن میبردنش اصلا بقیه ی اونا کین چرا هیچکس هیچ واکنشی نشون نمیده انگار ......از قبل میدونستن قراره چه اتفاقی بیفته .....اماده بودن اما نه اماده بودن یونگی که بعد دقایقی دنبال ماشین راک با موتور عزیزش میفته و قصد کشتنش رو داره نمیدونه چرا اما همین که جیهوپ رو کنار خودش نشونده اتیش چشم آگوست دی رو روشن کرده
پایان فلش بک *
موقعیت : یونگی همه رو از اون خونه خارج کرده*
÷ چی از جونمون میخوای؟
☆آه یه خواسته ی ابدی
♤ چی چی؟
☆ میدونید شما هیچی از حرفام نمی فهمین آما با نامجون حرفای زیادی دارم خیلی زیاد
÷ با برادرم هیچ کاری نخواهی داشت
اینو جین درحالی میگفت که به راحتی گیر افتاده بود باب با پوزخند به جین زل زد
☆ میدونی آدم خوبی رو انتخاب کرده بودی اما برای من خیلی خنگ بود
ژاکلین اومد حرفی بزنه که هوپی حرف زد
♤ اره انقدر حرفه ای بوده که اخرای کار متوجهش شدی ؟
☆ تو ؟
♤ چیه مگه .....
هوپی خواست ادامه حرفش رو بزنه ولی در با یه انفجار عظیم باز شد و دود همه جا رو دید و فردی به سرعت به سمت هوپی رفت هوپی دید کمی داشت اما اون نوع لمس رو به خوبی میشناخت
♤ پ....پی...پیشی ؟
فلش بک
توی بار قبل لو رفتن نقشه و دستگیر شدن به دست باب
یونگی وارد بار مورد علاقش شد ولی .....چرا اینجا انقدر امروز عجیب شده بود ؟ بدون اهمیت دادن به ادما به یه گوشه ی بار رفت و یه نوشیدنی سفارش داد و وارد گوشیش شد تا با برادر عزیزش چت کوتاهی داشته باشه که باعث شد وارد شدن هوپی رو نبینه
♧ بله ۳۰ تا پیام دادی؟
! کجا رفتی یهو ؟ آخه چرا یهو غیبت میزنه؟
♧ :| من بچه نیستم که
! میدونم ولی باید نگرانیم درک کنی
♧ میکنم
! خوبه کجایی بیام برت دارم؟
♧ خودم میام کدوم هتلین؟
! هتل نیستیم خونه مامانین
♧ واقعا چجوری تهیونگ رو راضی کردی بیاد باهات ؟
! روشای خودمو دارم دیگه تو هم هرجا هستی بیا اینجا اگه مشروب یا سیگار کشیدی یکار کن بوش همه جا رو برنداره
♧ اوکیه بای
یونگی پوزخندی زد و قلوپ دیگه ای از نوشیدنیش رو خورد درسته مامان جیمین و ته رو ندیده بود ولی خوب میدونست که ته ازش متنفره اونم به شدت هیچ وقت بهش نگفتن ولی تا جایی که تونسته بفهمه یه بلایی سر این دوتا آورده مامانه تا چشمشو برگردوند یهو فندوق قرمزش رو دید درسته چهرش رو ندید آما اون رنگ مو رو فقط یه نفر داشت "جیهوپش" اما یه مشکلی وجود داشت.......اونا داشتن میبردنش اصلا بقیه ی اونا کین چرا هیچکس هیچ واکنشی نشون نمیده انگار ......از قبل میدونستن قراره چه اتفاقی بیفته .....اماده بودن اما نه اماده بودن یونگی که بعد دقایقی دنبال ماشین راک با موتور عزیزش میفته و قصد کشتنش رو داره نمیدونه چرا اما همین که جیهوپ رو کنار خودش نشونده اتیش چشم آگوست دی رو روشن کرده
پایان فلش بک *
موقعیت : یونگی همه رو از اون خونه خارج کرده*
۶.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.