پارت ۱۸
پارت ۱۸
&بله؟
@خانم هانا استادتون هستم درسته که امروز کلاس نداریم اما من کلاس گذاشتم ساعت ۱۲ تا ۲ تشریف بیارید و غایب شدنتو موجه نخواهد بود
&چی؟ اخه شما گفته بودین که....
@نظرم عوض شد قرار امروز کلاس بزارم به خانم یونام بگین حالا که من کلاس گذاشتم مطمئنا استاد ایشونم کلاس میزارن پس هر دو تشریف بیارید
هانا با نفرت به گوشی زل زد و ادامه داد
&بله تشریف میاریم خداحافظ
یونا با کنجکاوی به هانا نگاه کرد
*چی شده؟ کی بود
&این استاده رو یادته میرم عکاسی یاد میگیرم ازش
*آره خب؟
&گفت امروز کلاس داریم در حالی که تعطیله
*داریم؟
&بله گفت داداش گرامیشون قراره برای شما کلاس بزاره
*عجب غلطی کردم من اومدم کلاس اینو برداشتم
+کی میرین؟
&الان باید بریم تو ماشین آماده شیم و نیم ساعت تا آونجا راه داره
+ اوکیه
&میخوای نریم؟
+نه بابا خونه تنها نیستم
&تنها نیستی؟
+منظورم اینه که اوکیم میشینم فیلم نگاه می کنم بعد خوابم میبره
هانا بعد از اینکه اطمینان پیدا کرد که نارا ناراحت نمیشه با یونا رفتن اماده شدن و بعد از آماده شدن از خونه خارج شدن نارا هم بعد از خوردن غذا و شستن ظرف ها رو مبل خوابش برد
.........
_هیونگ هیونگ هیونگ
÷چته؟
_گشنمه الانم که نارا خوابه پاشو پاشو برای من یه چیز درست
جین نفس کلافه ای کشید مطمئناً فقط کوک گشنش نبود همه اعضا گشنشون بود و تنها کسی هم که اینجا به خوبی آشپزی بلد بود جین بود البته جین پاشد و سمت آشپزخانه رفت و شروع به آشپزی کرد و کوکم بعد برداشتن نوشیدنی خون مورد علاقش رو جزیره نشست هیچکس حواسش به نارا نبود که نارا بیدار شده و سمت آشپزخانه رفت برای خوردن آب و با دیدن یه قابلمه که رو هواست و دیدن پسری که داری نوشیدنی قرمز میخوره مطمئناً جیغش میره رو هوا و بیهوش میشه
چند ساعت بعد از بیهوش شدن نارا*
×آخه من نمیفهمم یعنی چی
#هیچکس هواسش نبوده که ببینه نارا بیدار شده؟
_من گشنمه بود
÷همین گشنگی تو کار دست من داده
=نمی تونیم کاری بکنیم آخر که مجبور بود روزی ببینتمون
× یا یه هفته بعد می رفت بدون اینکه مارو ببینه
# بازم اگه میرفتم مراقبش میبودیم میدونیم سرنوشتش چه جوریه
☆میگم مطمئنین نمرده؟
×نفس که میکشه پس نمرده
#خوب پس اگه شما رو دیده باشه شما میرین سراغش باهاش حرف میزنین
_ دید که یه ماهی تابه رو هواست
٪پش شما دوتا میرین
_ اگه من برم شمارو لو میدم
یونگی گوش کوک و کشید
#تو غلط می کنی
×خواهش می کنم ساکت شین الان بیدار شه و همه منو ببینه بدتر میشه
=اینو راست میگه
همه به نارا نگاه کردن اگه بیدار میشد و شروع به گشتن میکرد همشون بدبخت بودن
هنو به اصل داستان نرسیدیم ولی لذت ببرید
&بله؟
@خانم هانا استادتون هستم درسته که امروز کلاس نداریم اما من کلاس گذاشتم ساعت ۱۲ تا ۲ تشریف بیارید و غایب شدنتو موجه نخواهد بود
&چی؟ اخه شما گفته بودین که....
@نظرم عوض شد قرار امروز کلاس بزارم به خانم یونام بگین حالا که من کلاس گذاشتم مطمئنا استاد ایشونم کلاس میزارن پس هر دو تشریف بیارید
هانا با نفرت به گوشی زل زد و ادامه داد
&بله تشریف میاریم خداحافظ
یونا با کنجکاوی به هانا نگاه کرد
*چی شده؟ کی بود
&این استاده رو یادته میرم عکاسی یاد میگیرم ازش
*آره خب؟
&گفت امروز کلاس داریم در حالی که تعطیله
*داریم؟
&بله گفت داداش گرامیشون قراره برای شما کلاس بزاره
*عجب غلطی کردم من اومدم کلاس اینو برداشتم
+کی میرین؟
&الان باید بریم تو ماشین آماده شیم و نیم ساعت تا آونجا راه داره
+ اوکیه
&میخوای نریم؟
+نه بابا خونه تنها نیستم
&تنها نیستی؟
+منظورم اینه که اوکیم میشینم فیلم نگاه می کنم بعد خوابم میبره
هانا بعد از اینکه اطمینان پیدا کرد که نارا ناراحت نمیشه با یونا رفتن اماده شدن و بعد از آماده شدن از خونه خارج شدن نارا هم بعد از خوردن غذا و شستن ظرف ها رو مبل خوابش برد
.........
_هیونگ هیونگ هیونگ
÷چته؟
_گشنمه الانم که نارا خوابه پاشو پاشو برای من یه چیز درست
جین نفس کلافه ای کشید مطمئناً فقط کوک گشنش نبود همه اعضا گشنشون بود و تنها کسی هم که اینجا به خوبی آشپزی بلد بود جین بود البته جین پاشد و سمت آشپزخانه رفت و شروع به آشپزی کرد و کوکم بعد برداشتن نوشیدنی خون مورد علاقش رو جزیره نشست هیچکس حواسش به نارا نبود که نارا بیدار شده و سمت آشپزخانه رفت برای خوردن آب و با دیدن یه قابلمه که رو هواست و دیدن پسری که داری نوشیدنی قرمز میخوره مطمئناً جیغش میره رو هوا و بیهوش میشه
چند ساعت بعد از بیهوش شدن نارا*
×آخه من نمیفهمم یعنی چی
#هیچکس هواسش نبوده که ببینه نارا بیدار شده؟
_من گشنمه بود
÷همین گشنگی تو کار دست من داده
=نمی تونیم کاری بکنیم آخر که مجبور بود روزی ببینتمون
× یا یه هفته بعد می رفت بدون اینکه مارو ببینه
# بازم اگه میرفتم مراقبش میبودیم میدونیم سرنوشتش چه جوریه
☆میگم مطمئنین نمرده؟
×نفس که میکشه پس نمرده
#خوب پس اگه شما رو دیده باشه شما میرین سراغش باهاش حرف میزنین
_ دید که یه ماهی تابه رو هواست
٪پش شما دوتا میرین
_ اگه من برم شمارو لو میدم
یونگی گوش کوک و کشید
#تو غلط می کنی
×خواهش می کنم ساکت شین الان بیدار شه و همه منو ببینه بدتر میشه
=اینو راست میگه
همه به نارا نگاه کردن اگه بیدار میشد و شروع به گشتن میکرد همشون بدبخت بودن
هنو به اصل داستان نرسیدیم ولی لذت ببرید
۷.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.