سلاممممم چطورین ؟ میدونم خیلی دیره ولی واقعا جدیدن برام ن
سلاممممم چطورین ؟ میدونم خیلی دیره ولی واقعا جدیدن برام نوشتن سخت شده اما بر میگردم به روال عادی اومدم بگم که بعد این قراره که فصل دو هفت پسر + جمع دختر بیاد که اسمش هم تغییر میکنه و میشه دختر قهرمان حالا من برای شما یه چلنج دارم من اوایل فصل اول یه سری چیزا نوشتم که فصل دو رو تا جایی لو میده و الانم یه چیز میگم که فصل دو قراره رو اون بچرخه " یونا چجوری یه ذهن پیشرفته داره؟" امید وارم لذت ببرید
پارت ۴۳
طبقه پایین خونه جرد کسی که قراره کاترین بکشتش*
جکسون در حال دیدن اخبار بود به نظر میومد شکست خورد و فردی که فرستاده بود لیسا رو بکشه خودش مرده لبخندی زد میخواست بدونه خرگوش سیاه کیه و از الان میدونست به غیر از کوک کی میتونست انقدر رو لیسا حساس باشه؟ تلویزیون رو خاموش کرد اما تا خواست بلند شه یهسایه روی سرش ایستاد
~فکر نمیکردم انقدر سریع پیدام کنی باهوش تر از قبل شدی
_بودم ولی تو خنگ تر شدی
جکسون با عصبانیت سرشو بالا گرفت و با کوک روبرو شد ولی یه فرقی میکرد هنوز همون ماسک روی صورتش بود
~نترس دوربین تو خونم نیست
_نمیترسم من می خوام برای آخرین بار که دارم میکشمت خودمو نبینی اخه دردش برات زیاده مگه نه؟
همین حرف کافی بود که جکسون به سرعت سمت کوک شتاب بره ولی کوک قصد مردن نداشت اما علاوه بر جنگی که الان به راه بود بالا هم یه ماجرای دیگه وجود داشت
طبقه بالا خونه جرد*
کاترین به آرومی در خونه رو باز کرد خوشبختانه سر راه یه چیزایی از نامجون یاد گرفته بود اروم سمت جرد که رو مبل خواب بود رفت تا کارش رو تموم کنه ۰غافل از اینکه جرد کل مدت میدونست که یکی دنبالش کرده پس به سرعت بلند شد و کاترین رو هل داد که کاترین افتاد همین افتادن کافی بود که صدای خیلی بلند به سمت پایین حرکت کنه و جلوی دعوای و جکسون و کوک رو بگیره
~ اون بالا چه خبره
_فکر کنم به تو مربوط نباشه
کوک بعد این حرف مشت دیگه به جکسون کوبید
کاترین هم در بالا داشت سعی کرد از دست جرد فرار کنه اما اون واقعاً زور زیادی داشت پس مجبور شد از روش های پلیسیش استفاده کنه و تو این قسمت به جز دعوایی که جکسون و کوک داشتن کاترین و جرد هم با هم داشتن دعوا میکرد هم کاترین و هم کوک قصد کم اوردن رو نداشتن اونا بدون کشتن این افراد از اینجا خارج نمیشدن چه شباهتهای زیادی داشتن هردوشون قصد کشتن و فرار نکردن رو داشتن
موقعیت: خونه باب *
• قربان پیام رو ارسال کردیم
☆ خوبه عالیه اسمی از جین نبردی که؟
• خیر قربان
☆ خوبه
باب لیوان شرابش رو چرخوند و کمی ازش نوشید بدون توجه به سه فرد روبروش که با نفرت نگاش میکردن
پارت ۴۳
طبقه پایین خونه جرد کسی که قراره کاترین بکشتش*
جکسون در حال دیدن اخبار بود به نظر میومد شکست خورد و فردی که فرستاده بود لیسا رو بکشه خودش مرده لبخندی زد میخواست بدونه خرگوش سیاه کیه و از الان میدونست به غیر از کوک کی میتونست انقدر رو لیسا حساس باشه؟ تلویزیون رو خاموش کرد اما تا خواست بلند شه یهسایه روی سرش ایستاد
~فکر نمیکردم انقدر سریع پیدام کنی باهوش تر از قبل شدی
_بودم ولی تو خنگ تر شدی
جکسون با عصبانیت سرشو بالا گرفت و با کوک روبرو شد ولی یه فرقی میکرد هنوز همون ماسک روی صورتش بود
~نترس دوربین تو خونم نیست
_نمیترسم من می خوام برای آخرین بار که دارم میکشمت خودمو نبینی اخه دردش برات زیاده مگه نه؟
همین حرف کافی بود که جکسون به سرعت سمت کوک شتاب بره ولی کوک قصد مردن نداشت اما علاوه بر جنگی که الان به راه بود بالا هم یه ماجرای دیگه وجود داشت
طبقه بالا خونه جرد*
کاترین به آرومی در خونه رو باز کرد خوشبختانه سر راه یه چیزایی از نامجون یاد گرفته بود اروم سمت جرد که رو مبل خواب بود رفت تا کارش رو تموم کنه ۰غافل از اینکه جرد کل مدت میدونست که یکی دنبالش کرده پس به سرعت بلند شد و کاترین رو هل داد که کاترین افتاد همین افتادن کافی بود که صدای خیلی بلند به سمت پایین حرکت کنه و جلوی دعوای و جکسون و کوک رو بگیره
~ اون بالا چه خبره
_فکر کنم به تو مربوط نباشه
کوک بعد این حرف مشت دیگه به جکسون کوبید
کاترین هم در بالا داشت سعی کرد از دست جرد فرار کنه اما اون واقعاً زور زیادی داشت پس مجبور شد از روش های پلیسیش استفاده کنه و تو این قسمت به جز دعوایی که جکسون و کوک داشتن کاترین و جرد هم با هم داشتن دعوا میکرد هم کاترین و هم کوک قصد کم اوردن رو نداشتن اونا بدون کشتن این افراد از اینجا خارج نمیشدن چه شباهتهای زیادی داشتن هردوشون قصد کشتن و فرار نکردن رو داشتن
موقعیت: خونه باب *
• قربان پیام رو ارسال کردیم
☆ خوبه عالیه اسمی از جین نبردی که؟
• خیر قربان
☆ خوبه
باب لیوان شرابش رو چرخوند و کمی ازش نوشید بدون توجه به سه فرد روبروش که با نفرت نگاش میکردن
۷.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.