P1
P1
(Red moon)
(ماه قرمز)
ویو ات
لباس مدرسمو پوشیدم و رفتم پایین که صبحانه بخورم....
مامان ات: دخترم بیا صبحانت
ات : مرسی مامان جون
ات صبحانشو خورد و از مامانش باز هم تشکر کرد و راهی مدرسه شد ات هیچ دوستی نداشت....
ات ویو
دوباره زر زر های معلم ریاضی رو گوش کردم..... که ناظم اومد
ناظم:شما الان ۱۶سالتونه بزرگ شدین باز هم کار های بیخود میکنین .....
ات ویو
بهترین چیز خوابه ی خواب خوب که از مدرسه و زندگی دورم کنه
ولی توی این مدرسه فاکی مگه میشه خوابید؟
ساعت ها گذشت که زنگ خونه خورد
ات رفت خونه و بدون اینکه ناهار بخوره خوابید....
ولی خواب عجیبی دید
خواب ات
ناشناس¿¡ : تو باید بیای تو باید بیای
ات: ؟؟
ناشناس¿¡ : بدون که من حقیقت رو بهت میگم
ات: خب ( ترسیده)
ناشناس¿¡ : پشت خونتون ی قبرستونه
ات: ن ن نیست
ناشناس¿¡ : برو بگرد و قبر ات ۶۰ ساله رو پیدا کن
و بعد قبر رو بکن...
مامان ات : دختر بیدار شو چقد میخابی
ات: عا باشه
ات ویو
چه خواب ترسناکی بود ولی چقد واقعی بود
برم ببینم خوابم راسته یا نه ( به مسخره گرفته)
رفتم پشت خونه و هیچ قبری پیدا نکردم هعی چرت بود چرت توی راه برگشت بودم که ( بچه ها ۲ تا پنجره داره ات یکی کوچیک یکی بزرگ کوچیکه ویوش پشت خونه اس)
پایین پنجره کوچیکم نوشته ات ۶۰ ساله
خیلی ترسیدم..... پس اون خواب..... اون مرد..... باید به حرفاش گوش بدم
دنیا خوناشام ها
جونگ کوک : دایی من این مقام رو از شما گرفتم هفته دیگه تاج گذاری هست
دایی جونگ کوک : ..........
ادامه بدم؟خوبه؟
(Red moon)
(ماه قرمز)
ویو ات
لباس مدرسمو پوشیدم و رفتم پایین که صبحانه بخورم....
مامان ات: دخترم بیا صبحانت
ات : مرسی مامان جون
ات صبحانشو خورد و از مامانش باز هم تشکر کرد و راهی مدرسه شد ات هیچ دوستی نداشت....
ات ویو
دوباره زر زر های معلم ریاضی رو گوش کردم..... که ناظم اومد
ناظم:شما الان ۱۶سالتونه بزرگ شدین باز هم کار های بیخود میکنین .....
ات ویو
بهترین چیز خوابه ی خواب خوب که از مدرسه و زندگی دورم کنه
ولی توی این مدرسه فاکی مگه میشه خوابید؟
ساعت ها گذشت که زنگ خونه خورد
ات رفت خونه و بدون اینکه ناهار بخوره خوابید....
ولی خواب عجیبی دید
خواب ات
ناشناس¿¡ : تو باید بیای تو باید بیای
ات: ؟؟
ناشناس¿¡ : بدون که من حقیقت رو بهت میگم
ات: خب ( ترسیده)
ناشناس¿¡ : پشت خونتون ی قبرستونه
ات: ن ن نیست
ناشناس¿¡ : برو بگرد و قبر ات ۶۰ ساله رو پیدا کن
و بعد قبر رو بکن...
مامان ات : دختر بیدار شو چقد میخابی
ات: عا باشه
ات ویو
چه خواب ترسناکی بود ولی چقد واقعی بود
برم ببینم خوابم راسته یا نه ( به مسخره گرفته)
رفتم پشت خونه و هیچ قبری پیدا نکردم هعی چرت بود چرت توی راه برگشت بودم که ( بچه ها ۲ تا پنجره داره ات یکی کوچیک یکی بزرگ کوچیکه ویوش پشت خونه اس)
پایین پنجره کوچیکم نوشته ات ۶۰ ساله
خیلی ترسیدم..... پس اون خواب..... اون مرد..... باید به حرفاش گوش بدم
دنیا خوناشام ها
جونگ کوک : دایی من این مقام رو از شما گرفتم هفته دیگه تاج گذاری هست
دایی جونگ کوک : ..........
ادامه بدم؟خوبه؟
۱۴.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.