شروع دوباره پارت ۳۲ فیک بی تی اس
شروع دوباره پارت ۳۲ #فیک_بی_تی_اس
عمه: شما باید جین باشی درسته؟
جین: بله شما از کجا میدونین؟
عمه: ا.ت از همتون بهم گفته عکس همتون رو بهم نشون داده ... با دخترا هم که آشنا شدم ... کوک رو هم که میشماسم ذاتا ولی شما رو نمیشناسم من(رو به یولی)
×: من دوست دختر کوکم(پوزخند)
عمه: دوس دختر کوک خودمون؟(تعجب)
+: عمه جون چرا تعجب میکنی ازش بعید که نیس(تیکه)
عمه: اوه مای گاد
جین: ببخشید عمه جون من یه سوال داشتم ازتون
+: عمه جون؟(خنده)
جین: اوا نه یعنی خانم ...
عمه: بورا هستم
جین : آهان خانم بورا ... میگم چطور دخترا با شما آشنا شدن ولی ما نه؟
بورا: ا.ت اول با دخترا دوست بود بعد با شما پسرا دوست شد ... وقتی هم که با شما دوست شد من رفته بودم آمریکا به خاطر شغلم
جین: شغلتون چیه؟
+: تو چقد کنجکاوی درمورد عمه من ... عمه خودمه نمیدم بهتااا
جین: مگه من گفتم بده من؟
بورا: من برند لوازم آرایشی دارم
جین: او ... ماشالا همه تو خانوادتون یه برندی دارن
+: آره ولی اسم برند من بهتره
جولیا : اوخییی برند آرییی
کاملیا: ذوققق
بورا: آره دیگه خلاصه من رفتم آمریکا و خب هی میومدم کره ولی فرصت نشد آشنا شیم همین دوسال پیش کلا برگشتم کره
جین: چقدر جالب
همینجوری مشغول صحبت بودن که بورا از بچه ها اجازه گرفت و رفت دستشویی و وقتی وارد دستشویی شد صدای یولی رو شنید که انگار داشت با دوستش صحبت میکرد
×: هوفف میدونم ... خودش و اون دختر چندشش بس نبودن عمه ش هم اضافه شد ... آره اما اول باید از اون دختر کوچولو آری خلاص شم اون مانع ازدواج من و کوک میشه ... ای بابا میدونم هنوز پیشنهاد ازدواج نداده بهم ولی میده ... باید بده ... وقتیم داد امه پولاشو میگیرم
یولی ایناروگفت بعدش از دستشویی که توش بود اومد بیرون و وقتی بورا رو دید خشکش زد
چه ادمین خوبیممم شما حمایت نمیکنین؟🥺
عمه: شما باید جین باشی درسته؟
جین: بله شما از کجا میدونین؟
عمه: ا.ت از همتون بهم گفته عکس همتون رو بهم نشون داده ... با دخترا هم که آشنا شدم ... کوک رو هم که میشماسم ذاتا ولی شما رو نمیشناسم من(رو به یولی)
×: من دوست دختر کوکم(پوزخند)
عمه: دوس دختر کوک خودمون؟(تعجب)
+: عمه جون چرا تعجب میکنی ازش بعید که نیس(تیکه)
عمه: اوه مای گاد
جین: ببخشید عمه جون من یه سوال داشتم ازتون
+: عمه جون؟(خنده)
جین: اوا نه یعنی خانم ...
عمه: بورا هستم
جین : آهان خانم بورا ... میگم چطور دخترا با شما آشنا شدن ولی ما نه؟
بورا: ا.ت اول با دخترا دوست بود بعد با شما پسرا دوست شد ... وقتی هم که با شما دوست شد من رفته بودم آمریکا به خاطر شغلم
جین: شغلتون چیه؟
+: تو چقد کنجکاوی درمورد عمه من ... عمه خودمه نمیدم بهتااا
جین: مگه من گفتم بده من؟
بورا: من برند لوازم آرایشی دارم
جین: او ... ماشالا همه تو خانوادتون یه برندی دارن
+: آره ولی اسم برند من بهتره
جولیا : اوخییی برند آرییی
کاملیا: ذوققق
بورا: آره دیگه خلاصه من رفتم آمریکا و خب هی میومدم کره ولی فرصت نشد آشنا شیم همین دوسال پیش کلا برگشتم کره
جین: چقدر جالب
همینجوری مشغول صحبت بودن که بورا از بچه ها اجازه گرفت و رفت دستشویی و وقتی وارد دستشویی شد صدای یولی رو شنید که انگار داشت با دوستش صحبت میکرد
×: هوفف میدونم ... خودش و اون دختر چندشش بس نبودن عمه ش هم اضافه شد ... آره اما اول باید از اون دختر کوچولو آری خلاص شم اون مانع ازدواج من و کوک میشه ... ای بابا میدونم هنوز پیشنهاد ازدواج نداده بهم ولی میده ... باید بده ... وقتیم داد امه پولاشو میگیرم
یولی ایناروگفت بعدش از دستشویی که توش بود اومد بیرون و وقتی بورا رو دید خشکش زد
چه ادمین خوبیممم شما حمایت نمیکنین؟🥺
۲۶.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.