نشستیم اینجا ،
نشستیم اینجا ،
تو حیاط، زیر نور ماه ...
هیشکی نیس ،
منم و تو خیال تو ...
چه قشنگه خیالت، میخنده ...
عین خودت اخمو نی،
میخنده، مهربونه ...
نیگاش یه طوریه انگار میخواد بمونه پیش من ...
صبح دکتر گفت:دو روز دیگه باس برم ،
گفت خوب شدم ...
گفت:ببین قرص آبیا رو میخوری چه خوبه حالت،
شبا می خوابی، روزا آرومی ...
لبخند زدم گفتم:
«از زحمات شما ممنونم آقای دکتر»
دکتره یارو ، با اون باس اونجوری حرف زد ...
چه میدونه بدبخ ،
که من همه قرص آبیا رو نیگر می دارم زیر زبونم ،
پرستار زشته که رفت تف می کنم تو حیاط ...
میخواستم بگم زکی ،
مالیدی دکتر ،
اما نگفتم ...
هی قرص میده به ما ...
قرص دلتنگی داریم مگه؟
اما دیگه آرومم ، سربراه شدم ...
تموم شدی برام......
#حمید_سلیمی
تو حیاط، زیر نور ماه ...
هیشکی نیس ،
منم و تو خیال تو ...
چه قشنگه خیالت، میخنده ...
عین خودت اخمو نی،
میخنده، مهربونه ...
نیگاش یه طوریه انگار میخواد بمونه پیش من ...
صبح دکتر گفت:دو روز دیگه باس برم ،
گفت خوب شدم ...
گفت:ببین قرص آبیا رو میخوری چه خوبه حالت،
شبا می خوابی، روزا آرومی ...
لبخند زدم گفتم:
«از زحمات شما ممنونم آقای دکتر»
دکتره یارو ، با اون باس اونجوری حرف زد ...
چه میدونه بدبخ ،
که من همه قرص آبیا رو نیگر می دارم زیر زبونم ،
پرستار زشته که رفت تف می کنم تو حیاط ...
میخواستم بگم زکی ،
مالیدی دکتر ،
اما نگفتم ...
هی قرص میده به ما ...
قرص دلتنگی داریم مگه؟
اما دیگه آرومم ، سربراه شدم ...
تموم شدی برام......
#حمید_سلیمی
۱۳.۶k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.