یه روز نشستم از ظهر تا غروب باهات حرف زدم ،
یه روز نشستم از ظهر تا غروب باهات حرف زدم ،
هرچی حرف بود زدم ...
هرچی نگفته بودم ،
از خواستن تا گلایه ...
از بوسه تا بدوبیراه ،
همه رو گفتم ، دیگه تموم شد ...
یعنی حالا خیالم نیس اگه نباشی.....
تو بگو اصن کی بوده برای ما ،
که نبودن تو عجیب باشه؟
هرکی یه جیره ای داره دیگه ….
دو روز دیگه مرخص بشم؛
میخوام ساکمو ببندم برم از اینجا،
دیوارش تاریکه دلم می گیره ...
راه میفتم بغل اتوبان،
به قول اون دیوونه قشنگه فروغ:
نیگا میکنم به «ازدحام مردم کوچه خوشبخت»،
میرم تا برسم به اون برج بلنده که دَمِ توئه ...
میرم می شینم رو پشت بومش،
از اونجا شهر معلومه ...
شهر که معلومه یعنی توئم معلومی ...
می شینم زیر آفتاب مرداد ،
شعری رو که برات نوشتم بلند بلند میخونم:
""مرا دفن کن میان دو بوسه""
شعر که تموم شد، پرنده میشم، می پرم پایین ...
پرنده بی بال ...
یه لکه خون میشم تو ذهن زمین،
یه خال زشت رو صورت خلقت ...
اما عوضش تموم میشم راحت میشی ...
دیگه هی پیغوم نمیفرستی:
به دیوونه بگین خواب منو نبینه ...
از بالای برج میگن سی و هف ثانیه طول میکشه ،
تا برسی پایین ...
سی وهفت ثاینه چشمامو می بندم،
نفسمو حبس میکنم،
میذارم خیالت بچرخه تو رگام ...
پس فردا که بشه،
آفتاب که بزنه، خلاص میشم از این زندون ...
از این آسایشگاه که مردمش با هم قهرن ،
عادت ندارم به اینجا، زندونه ...
دلم ماشین تو رو میخواد ...
ببری منو بگردونی تو بزرگراههای خلوت نصفه شب،
سرمو از پنجره بکنم بیرون ،
به رقص موهات فک کنم گریه کنم،
باد اشکامو ببره،
تو غصه دار شی بگی نکن اینطوری،
من بگم چشم ...
اما گذشته اون روزا، گذشته اون شبا ...
حالا دنیا اینجوریه،
اینجوری که تو باید تموم بشی برام ...
پس فردا طرفای ظهر پرنده میشم،
تموم میشم ...
اگه قراره دوستت نداشته باشم،
چه کاریه که بمونم تو این دنیا؟
من پرنده میشم، تو شاه ماهی ...
من تموم میشم، تو شروع ...
خوش به حال دنیا که تو رو داره،
طفلک من که ندارمت ...
اما طوری نیس،
فقط سی و هف ثانیه طول میکشه
تا تموم بشه نداشتنت...…..
#حمید_سلیمی
هرچی حرف بود زدم ...
هرچی نگفته بودم ،
از خواستن تا گلایه ...
از بوسه تا بدوبیراه ،
همه رو گفتم ، دیگه تموم شد ...
یعنی حالا خیالم نیس اگه نباشی.....
تو بگو اصن کی بوده برای ما ،
که نبودن تو عجیب باشه؟
هرکی یه جیره ای داره دیگه ….
دو روز دیگه مرخص بشم؛
میخوام ساکمو ببندم برم از اینجا،
دیوارش تاریکه دلم می گیره ...
راه میفتم بغل اتوبان،
به قول اون دیوونه قشنگه فروغ:
نیگا میکنم به «ازدحام مردم کوچه خوشبخت»،
میرم تا برسم به اون برج بلنده که دَمِ توئه ...
میرم می شینم رو پشت بومش،
از اونجا شهر معلومه ...
شهر که معلومه یعنی توئم معلومی ...
می شینم زیر آفتاب مرداد ،
شعری رو که برات نوشتم بلند بلند میخونم:
""مرا دفن کن میان دو بوسه""
شعر که تموم شد، پرنده میشم، می پرم پایین ...
پرنده بی بال ...
یه لکه خون میشم تو ذهن زمین،
یه خال زشت رو صورت خلقت ...
اما عوضش تموم میشم راحت میشی ...
دیگه هی پیغوم نمیفرستی:
به دیوونه بگین خواب منو نبینه ...
از بالای برج میگن سی و هف ثانیه طول میکشه ،
تا برسی پایین ...
سی وهفت ثاینه چشمامو می بندم،
نفسمو حبس میکنم،
میذارم خیالت بچرخه تو رگام ...
پس فردا که بشه،
آفتاب که بزنه، خلاص میشم از این زندون ...
از این آسایشگاه که مردمش با هم قهرن ،
عادت ندارم به اینجا، زندونه ...
دلم ماشین تو رو میخواد ...
ببری منو بگردونی تو بزرگراههای خلوت نصفه شب،
سرمو از پنجره بکنم بیرون ،
به رقص موهات فک کنم گریه کنم،
باد اشکامو ببره،
تو غصه دار شی بگی نکن اینطوری،
من بگم چشم ...
اما گذشته اون روزا، گذشته اون شبا ...
حالا دنیا اینجوریه،
اینجوری که تو باید تموم بشی برام ...
پس فردا طرفای ظهر پرنده میشم،
تموم میشم ...
اگه قراره دوستت نداشته باشم،
چه کاریه که بمونم تو این دنیا؟
من پرنده میشم، تو شاه ماهی ...
من تموم میشم، تو شروع ...
خوش به حال دنیا که تو رو داره،
طفلک من که ندارمت ...
اما طوری نیس،
فقط سی و هف ثانیه طول میکشه
تا تموم بشه نداشتنت...…..
#حمید_سلیمی
۱۸.۷k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.