part 61
#part_61
#طاها
با این حرفی که بابا بزرگ رها زد
رسما پشمام کز خورد
الان یعنی واقعا رها نامزد منه؟
یعنی قراره مال من بشه؟
من و این همه خوشبختی محاله
نا خواسته نیشم تا ته باز شد
رها-طاهااااا
طاها-جانم
رها-چته تو؟
طاها-هان هیچ؟
رها-فهمیدی چی گفت داره تر میزنه تو نقشمون
طاها-اره
رها-طاها میشه نیشتو ببندی لطفا وقتی دارم باهات حرف میزنم اون خندت خیلی رو مخمه😊
طاها-مگه من دارم میخندم؟
رها-شت فکر کنم شک بدی بهت وارد شده قاطی کردی کلا
طاها-ها؟... اره اره...چیزه..... حالا میخوای چیکار کنی
رها-نگران نباش گندیه که من زدم خودمم جمعش میکنم
طاها-یعنی چی؟
رها-وایسا
بعدش رفت سمت بابا بزرگش
رها-ببخشید میتونم چند دقیقه باهاتون صحبت کنم؟
بابا بزرگ-میشنوم
رها-اینجا نه خصوصیه
یکم مکث کرد
بابا بزرگ-باشه بیا بریم تو اتاق کارم
به سمت راهرو راه افتاد رها هم دنبالش
بیا یه بار شانس بهمون رو کرد که اونم زد
جرواجرش کرد
حجی من اگه شانس داشتم اسمم شمسی بود
شمسی مگه اسم دختر نبود؟
خو اصلا شمس الله
عاقا من شانس داشتم بیلی ایلیش میومد عاشقم میشد نه اینکه من عاسق رها شم اون به پشمشم حسابم نکنه
من از این زندگی خسته شدم دیگه
بزار برم بالا این مبل خودمو پرت کنم پایین
بزار برم
بزار برم جلومو نگیر
من تصمیمو گرفتم
با خودم درگیر بودم که یکی زد پس گردنم
دیدم بازم این مزاحمه
بابا-چیزی دادن بهت خوردی چرا با خودت حرف میزنی؟
طاها-ولم کن حوصله ندارم
بابا-اونو که هیچ وقت نداری
طاها-بابا الان وقتش نیس
بابا-اتفاقا همین الان وقتشه
پوکر نگاهی بهش انداختم
نه این بیخال نمیشه
بیخیالش شدم و به سمت دیگه ای رفتم
بابا-مامان رو حساب کی میخوای ول کنی بری سمیه ها؟
چپ چپ نگاهش کردم
بابا-روزایی که خونه نیستی ما پارتی میکنیم سمیه جون
یکی کوبوندم تو سرم
بابا-واییی نرو سمیه چه بدنی داری سمیه علف میزنی سمیه اور نزنی سمیه
خدارو شکر مامان اومد جمعش کرد برد وگرنه همون وسط از دست این بشر خودمو با جوراب دار میزدم
#شکلات_تلخ
#طاها
با این حرفی که بابا بزرگ رها زد
رسما پشمام کز خورد
الان یعنی واقعا رها نامزد منه؟
یعنی قراره مال من بشه؟
من و این همه خوشبختی محاله
نا خواسته نیشم تا ته باز شد
رها-طاهااااا
طاها-جانم
رها-چته تو؟
طاها-هان هیچ؟
رها-فهمیدی چی گفت داره تر میزنه تو نقشمون
طاها-اره
رها-طاها میشه نیشتو ببندی لطفا وقتی دارم باهات حرف میزنم اون خندت خیلی رو مخمه😊
طاها-مگه من دارم میخندم؟
رها-شت فکر کنم شک بدی بهت وارد شده قاطی کردی کلا
طاها-ها؟... اره اره...چیزه..... حالا میخوای چیکار کنی
رها-نگران نباش گندیه که من زدم خودمم جمعش میکنم
طاها-یعنی چی؟
رها-وایسا
بعدش رفت سمت بابا بزرگش
رها-ببخشید میتونم چند دقیقه باهاتون صحبت کنم؟
بابا بزرگ-میشنوم
رها-اینجا نه خصوصیه
یکم مکث کرد
بابا بزرگ-باشه بیا بریم تو اتاق کارم
به سمت راهرو راه افتاد رها هم دنبالش
بیا یه بار شانس بهمون رو کرد که اونم زد
جرواجرش کرد
حجی من اگه شانس داشتم اسمم شمسی بود
شمسی مگه اسم دختر نبود؟
خو اصلا شمس الله
عاقا من شانس داشتم بیلی ایلیش میومد عاشقم میشد نه اینکه من عاسق رها شم اون به پشمشم حسابم نکنه
من از این زندگی خسته شدم دیگه
بزار برم بالا این مبل خودمو پرت کنم پایین
بزار برم
بزار برم جلومو نگیر
من تصمیمو گرفتم
با خودم درگیر بودم که یکی زد پس گردنم
دیدم بازم این مزاحمه
بابا-چیزی دادن بهت خوردی چرا با خودت حرف میزنی؟
طاها-ولم کن حوصله ندارم
بابا-اونو که هیچ وقت نداری
طاها-بابا الان وقتش نیس
بابا-اتفاقا همین الان وقتشه
پوکر نگاهی بهش انداختم
نه این بیخال نمیشه
بیخیالش شدم و به سمت دیگه ای رفتم
بابا-مامان رو حساب کی میخوای ول کنی بری سمیه ها؟
چپ چپ نگاهش کردم
بابا-روزایی که خونه نیستی ما پارتی میکنیم سمیه جون
یکی کوبوندم تو سرم
بابا-واییی نرو سمیه چه بدنی داری سمیه علف میزنی سمیه اور نزنی سمیه
خدارو شکر مامان اومد جمعش کرد برد وگرنه همون وسط از دست این بشر خودمو با جوراب دار میزدم
#شکلات_تلخ
۴۰.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.