حسود نیستم ولی خب دروغ است که بگویم به حال بعضی آدم ها غب
حسود نیستم ولی خب دروغ است که بگویم به حال بعضی آدمها غبطه نمیخورم. اینطوری که میگویم «ببین طرف چجوری زندگی میکند» ولی نه اینطوری که بگویم «کاش من هم مثل او زندگی میکردم».
.
این شبها حال این زن و شوهرهای مذهبی واقعا برایم غبطه دارد. همانطوری که دارند سوار موتور از مسجد برمیگردند خانه و از کنار من میگذرند، به زندگیشان فکر میکنم.
.
به حال کسانی فکر میکنم که عمرشان را پای «رابطه»ها نگذاشتند. کسانی که جوانیشان را پای دوستیهای دختر و پسری نریختند و هی «فرست دیت» نداشتند و هی کات نکردند.
.
کسانی که لابد یک روز با هزار حجب و حیا به مادرشان گفتند زن میخواهند و با کت و شلوار سرمهای و جوراب سفید رفتند مجلس خواستگاری و در چند دقیقه حرف با عروس خانم هم نهایتا گفتند که دوست دارند یک زندگی خدایی داشته باشند و البته زیرزیرکی و به حکم نگاه حلال در خواستگاری، همسر آیندهشان را هم ورانداز کردند.
.
غبطه میخورم به حال کسانی که کل حقوق و مسئولیتهای زندگی خانوادگیشان در یک رساله عملیه جمع شده و دیگر لازم نیست بین نظریات فمنیسم افراطی و تئوریهای جدید حفظ بقای خانواده، راهی درست برای خودشان پیدا کنند. غبطه میخورم که هزار و چهارصد سال است که برایشان معلوم شده جای زن کجاست و مرد در خانه باید چگونه رفتار کند.
.
غبطه میخورم به حال کسانی که تکلیفشان با خدا، با حکومت، با ولی فقیه، با هیات و با هزاران چیز دیگر روشن است. کسانی که انگار هیچ علامت سوالی در زندگی ندارند و دین، همه چیز برایشان معلوم کرده، از پایی که اول باید در دستشویی گذاشت تا دلیل خلقت آفرینش.
.
من البته اهل این قبیله نیستم و دوست هم ندارم باشم. من حیرانی خودم را به یقین این دوستان ترجیح میدهم ولی راستش را بخواهی گاهی غبطه میخورم به حال زن و شوهرهایی که معلوم است چند ساعت پیش یک افطار ساده داشتند و بعد رفتند به جلسه قرائت قرآن و بعد هم روضه حاج منصور در تلوزیون و حالا احتمالا بزرگترین دغدغهشان این است که «کار»شان در خانه آن قدر طول نکشد که غسل واجب، مانع سحری خوردن شود.
.
این شبها حال این زن و شوهرهای مذهبی واقعا برایم غبطه دارد. همانطوری که دارند سوار موتور از مسجد برمیگردند خانه و از کنار من میگذرند، به زندگیشان فکر میکنم.
.
به حال کسانی فکر میکنم که عمرشان را پای «رابطه»ها نگذاشتند. کسانی که جوانیشان را پای دوستیهای دختر و پسری نریختند و هی «فرست دیت» نداشتند و هی کات نکردند.
.
کسانی که لابد یک روز با هزار حجب و حیا به مادرشان گفتند زن میخواهند و با کت و شلوار سرمهای و جوراب سفید رفتند مجلس خواستگاری و در چند دقیقه حرف با عروس خانم هم نهایتا گفتند که دوست دارند یک زندگی خدایی داشته باشند و البته زیرزیرکی و به حکم نگاه حلال در خواستگاری، همسر آیندهشان را هم ورانداز کردند.
.
غبطه میخورم به حال کسانی که کل حقوق و مسئولیتهای زندگی خانوادگیشان در یک رساله عملیه جمع شده و دیگر لازم نیست بین نظریات فمنیسم افراطی و تئوریهای جدید حفظ بقای خانواده، راهی درست برای خودشان پیدا کنند. غبطه میخورم که هزار و چهارصد سال است که برایشان معلوم شده جای زن کجاست و مرد در خانه باید چگونه رفتار کند.
.
غبطه میخورم به حال کسانی که تکلیفشان با خدا، با حکومت، با ولی فقیه، با هیات و با هزاران چیز دیگر روشن است. کسانی که انگار هیچ علامت سوالی در زندگی ندارند و دین، همه چیز برایشان معلوم کرده، از پایی که اول باید در دستشویی گذاشت تا دلیل خلقت آفرینش.
.
من البته اهل این قبیله نیستم و دوست هم ندارم باشم. من حیرانی خودم را به یقین این دوستان ترجیح میدهم ولی راستش را بخواهی گاهی غبطه میخورم به حال زن و شوهرهایی که معلوم است چند ساعت پیش یک افطار ساده داشتند و بعد رفتند به جلسه قرائت قرآن و بعد هم روضه حاج منصور در تلوزیون و حالا احتمالا بزرگترین دغدغهشان این است که «کار»شان در خانه آن قدر طول نکشد که غسل واجب، مانع سحری خوردن شود.
۱۹۳.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰