رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت²⁴
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
#جین
نور خورشید از لابه لای پرده میزد توی چشمم.
چشمامو باز کردم.
ساعت ۱٠ بود.
چشمامو مالوندم که پارچه خیسی از پیشونیم افتاد.
گرمههه..
جون نداشتم.
نشستم و تکیمو دادم به تخت.
عه، جیسو!
اینجا چیکار میکنه؟
سرشو گذاشته بود لبه تخت و مست خواب بود.
با یاداوری دیشب دستمو محکم کوبیدم رو پیشونیم..
الفاتحه..
ابروم رفت..
مننننننن دیشب چه غلطیییی کردممم خداااااا.
بیچاره جیسو که تمام شب بالای سرمن بوده.
وای..
تا الان اون از من خجالت میکشید حالا من.
جیسو وقتی میخوابه ناز تر میشه..
اما..
دستش..
چرا باندددد پیچیشش کردهه؟
یه دفعه یادم رفت جیسو خوابه و دستشو کشیدم که هول کرده سرش خورد به تخت..
جیسو: اخخخخ..
هعی.
با همون چشمای خوابالوش نگاهم کرد.
جیسو: عه..بیدار شدی، حالت بهترع؟
و بعد دست گذاشت روی پیشونیم..
جیسو: خوبه تب نداری..
ولی من فقط محوش شده بودم..
دستشو گرفتم.
من: چرا دست باند پیچی کردس؟
چشمش خورد به دستش و یهو تعجب کرد.
جیسو: چیزه.. این..دیشب برید..
من: چرا بم نگفتی؟
جیسو: ها..؟ واسه چی بگم؟
من: سعی کن باش کار نکنی.
هنوز چشماش تو خواب بود و هیچی یادش نبود.
جیسو:ببین،بیا این یدونه قرصم بخور تا کلا خوب بشی.
بعد دستمو گرفت و یدونه قرص انداخت داخلش.
و لیوان آبم داد دستم.
خیره نگاش کردم.
جیسو: چرا نمیخوری؟
صورتمو بردم جلو و..
یه بوس رو گونش کاشتم.
چشمای خوابالوشو یه دفعه باز کرد.
شروع کرد جیغغغغغ زدن و از اتاق بیرون رفت.
خاککککک عالممممم.
چههه گندیییی زدممممم.
ایششششششششش.
#جیسو
خیلی خوابم میومد و فقط قرصو با آبو دادم دستش.
من: چرا نمیخوری؟
یهو دیدم نفسای یکی میخورع تو صورتم، برگشتم که دیدم جین گونمو بوسید...
تازه متوجه کارش شدم...
نههههههههه.
ایننننننننننن الانننننن چیکارررررر کرددددد؟
شروع کردم جیغغغغغ زدن و از اتاقش اومدم بیرون.
بدبخت شدم.
واییییییی رسمااااا ابرومم رفت به فنااااا.
دیشبمم بغلممم کرددددددددد.
منننن الانننننن چههه خاکی بگیرم تو سرمممم.
ولی انقد خوابم میومد که روی زمین خوابیدم.
نمیدونم چقد گذشت که بیدار شدم.
بدجوررر گرسنم بود.
رفتم آشپزخونه که دیدم از غذای دیشب هست.
یه زره کشیدم و مشغول خوردن شدم.
چشمام بسته بود و فقط دهنم کار میکرد.
توی همین حین یه دفعه صدای چیلیکک اومد.
چشمامو باز کردم..
منن: جیننننننننننننننننننننننننننننننننن!
به خاطر قیافه خنده دارم ازم عکس گرفته بود.
خدایا این جین چیزی زده؟
از خنده زیاد رو زمین دراز کشیده بود و صدای خنده شیشه پاکنیش میومد.
وای خدا. حتما مغز نداره.
من جای شما خماری ها مردم خدافس😂
پارت²⁴
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
#جین
نور خورشید از لابه لای پرده میزد توی چشمم.
چشمامو باز کردم.
ساعت ۱٠ بود.
چشمامو مالوندم که پارچه خیسی از پیشونیم افتاد.
گرمههه..
جون نداشتم.
نشستم و تکیمو دادم به تخت.
عه، جیسو!
اینجا چیکار میکنه؟
سرشو گذاشته بود لبه تخت و مست خواب بود.
با یاداوری دیشب دستمو محکم کوبیدم رو پیشونیم..
الفاتحه..
ابروم رفت..
مننننننن دیشب چه غلطیییی کردممم خداااااا.
بیچاره جیسو که تمام شب بالای سرمن بوده.
وای..
تا الان اون از من خجالت میکشید حالا من.
جیسو وقتی میخوابه ناز تر میشه..
اما..
دستش..
چرا باندددد پیچیشش کردهه؟
یه دفعه یادم رفت جیسو خوابه و دستشو کشیدم که هول کرده سرش خورد به تخت..
جیسو: اخخخخ..
هعی.
با همون چشمای خوابالوش نگاهم کرد.
جیسو: عه..بیدار شدی، حالت بهترع؟
و بعد دست گذاشت روی پیشونیم..
جیسو: خوبه تب نداری..
ولی من فقط محوش شده بودم..
دستشو گرفتم.
من: چرا دست باند پیچی کردس؟
چشمش خورد به دستش و یهو تعجب کرد.
جیسو: چیزه.. این..دیشب برید..
من: چرا بم نگفتی؟
جیسو: ها..؟ واسه چی بگم؟
من: سعی کن باش کار نکنی.
هنوز چشماش تو خواب بود و هیچی یادش نبود.
جیسو:ببین،بیا این یدونه قرصم بخور تا کلا خوب بشی.
بعد دستمو گرفت و یدونه قرص انداخت داخلش.
و لیوان آبم داد دستم.
خیره نگاش کردم.
جیسو: چرا نمیخوری؟
صورتمو بردم جلو و..
یه بوس رو گونش کاشتم.
چشمای خوابالوشو یه دفعه باز کرد.
شروع کرد جیغغغغغ زدن و از اتاق بیرون رفت.
خاککککک عالممممم.
چههه گندیییی زدممممم.
ایششششششششش.
#جیسو
خیلی خوابم میومد و فقط قرصو با آبو دادم دستش.
من: چرا نمیخوری؟
یهو دیدم نفسای یکی میخورع تو صورتم، برگشتم که دیدم جین گونمو بوسید...
تازه متوجه کارش شدم...
نههههههههه.
ایننننننننننن الانننننن چیکارررررر کرددددد؟
شروع کردم جیغغغغغ زدن و از اتاقش اومدم بیرون.
بدبخت شدم.
واییییییی رسمااااا ابرومم رفت به فنااااا.
دیشبمم بغلممم کرددددددددد.
منننن الانننننن چههه خاکی بگیرم تو سرمممم.
ولی انقد خوابم میومد که روی زمین خوابیدم.
نمیدونم چقد گذشت که بیدار شدم.
بدجوررر گرسنم بود.
رفتم آشپزخونه که دیدم از غذای دیشب هست.
یه زره کشیدم و مشغول خوردن شدم.
چشمام بسته بود و فقط دهنم کار میکرد.
توی همین حین یه دفعه صدای چیلیکک اومد.
چشمامو باز کردم..
منن: جیننننننننننننننننننننننننننننننننن!
به خاطر قیافه خنده دارم ازم عکس گرفته بود.
خدایا این جین چیزی زده؟
از خنده زیاد رو زمین دراز کشیده بود و صدای خنده شیشه پاکنیش میومد.
وای خدا. حتما مغز نداره.
من جای شما خماری ها مردم خدافس😂
۳.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.