p⁷
p⁷
When you were an employee...
لباسامو پوشیدم و رفتمپایین
یونگی شیشع ماشین و داد پایین
یونگی:بپر بالا
سوار ماشین شدم
ا.ت:خودم میومدم حالا چرا تو اومدی دنبالم؟
یونگی:همون قضیه دیگه امروز کلا باید دوست دخترم باشی همین امروز دیگه بقیه روزا کاریت ندارم
ا.ت: آها...
یونگی:...
ا.ت:...
سکوت سنگینی بینمون بود
بعد چند مین رسیدیم
پیاده شدم خواستم برم تو که
یونگی گفت
یونگی:صبر کن
وایسادم و برگشتم
ا.ت: چیشدع؟
یونگی:تو محل کارت تغییر کرده یعنی تو یه اتاق مخصوص داری
ا.ت: واقعااا؟
یونگی:اره حالا دنبالم بیا
دنبالش رفتم
در اتاق و باز کرد خشکم زد
دهنم وا مونده بود
یونگی:چطوره خوشت اومد؟
ا.ت:اره خیلی خوبههه
رفتم سر میزم نشستم و کلی ذوق داشتم
یونگی از اتاقم رفت بیرون و نشستم و کارمو شرو کردم
(پرش زمانی ساعت ۷ شب)
یونگی در اتاقمو زد
ا.ت:بیا تو
یونگی اومد تو
یونگی:تموم شد کارت؟
ا.ت:اره
یونگی:پس بیا برسونمت خونتون لباساتو بپوش بریم
ا.ت:عا من لباس آوردما
یونگی:اوکی پس منم برم حاضر شم
ا.ت: باش
تو محلکارم لباسمو عوض کردم
(ویو ا.ت)
یعنی چه سوالاتی قراره ازم بپرسن؟
(زمان حال)
یونگی دوباره در زد
ا.ت: حاضرمم
سری در اتاقمو باز کردم
(ویو یونگی)
وقتی در اتاق و باز کرد
وقتی که دیدمش خیلی خوشگل شده بود ولی سعی داشتم به روی خودم نیارم
(ویو ا.ت)
وقتی یونگیو دیدم یجوری داش بهم نگا میکرد
(زمان حال)
یونگی:اهم بیا بریم حالا
ا.ت:بریم
از شرکت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
(پرش زمانی مهمونی)
ادامه دارد...
When you were an employee...
لباسامو پوشیدم و رفتمپایین
یونگی شیشع ماشین و داد پایین
یونگی:بپر بالا
سوار ماشین شدم
ا.ت:خودم میومدم حالا چرا تو اومدی دنبالم؟
یونگی:همون قضیه دیگه امروز کلا باید دوست دخترم باشی همین امروز دیگه بقیه روزا کاریت ندارم
ا.ت: آها...
یونگی:...
ا.ت:...
سکوت سنگینی بینمون بود
بعد چند مین رسیدیم
پیاده شدم خواستم برم تو که
یونگی گفت
یونگی:صبر کن
وایسادم و برگشتم
ا.ت: چیشدع؟
یونگی:تو محل کارت تغییر کرده یعنی تو یه اتاق مخصوص داری
ا.ت: واقعااا؟
یونگی:اره حالا دنبالم بیا
دنبالش رفتم
در اتاق و باز کرد خشکم زد
دهنم وا مونده بود
یونگی:چطوره خوشت اومد؟
ا.ت:اره خیلی خوبههه
رفتم سر میزم نشستم و کلی ذوق داشتم
یونگی از اتاقم رفت بیرون و نشستم و کارمو شرو کردم
(پرش زمانی ساعت ۷ شب)
یونگی در اتاقمو زد
ا.ت:بیا تو
یونگی اومد تو
یونگی:تموم شد کارت؟
ا.ت:اره
یونگی:پس بیا برسونمت خونتون لباساتو بپوش بریم
ا.ت:عا من لباس آوردما
یونگی:اوکی پس منم برم حاضر شم
ا.ت: باش
تو محلکارم لباسمو عوض کردم
(ویو ا.ت)
یعنی چه سوالاتی قراره ازم بپرسن؟
(زمان حال)
یونگی دوباره در زد
ا.ت: حاضرمم
سری در اتاقمو باز کردم
(ویو یونگی)
وقتی در اتاق و باز کرد
وقتی که دیدمش خیلی خوشگل شده بود ولی سعی داشتم به روی خودم نیارم
(ویو ا.ت)
وقتی یونگیو دیدم یجوری داش بهم نگا میکرد
(زمان حال)
یونگی:اهم بیا بریم حالا
ا.ت:بریم
از شرکت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
(پرش زمانی مهمونی)
ادامه دارد...
۱.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.