عشق کاری
عشق کاری
پارت۶
ویو سون هی:
جونگ کوک گفت شمار تو بده تا لوکیشن برات بفرستم منم دیگه مجبور بودم اونجا کار کنم چون اول باید پول جمع میکردم دوم اگه قبول نمی کردم مادر بزرگ ناراحت میشد سوم اگر قبول نمی کردم بی ادبی بود
شمارمو دادم به کوک
×××××××××××
کوک:خب اینم از این
راستی اسمت چی بود
سون هی:ا.اا.سسمم..سون هی
کوک:آها. خب سون هی خانم میخواهی کدوم قسمت کار کنی
سون هی:هرجایی که شما بگید
کوک:چرا اینقدر رسمی حرف میزنی من اینجوری راحت نیستم
سون هی:باشه ببخشید
کوک:نیاز نیست ببخشید بگی.
من یه منشی نیاز دارم باید هر روز برام برگه ها رو پرینت بگیری و کار های روزانه ی منو بهم بگی و.........
سون هی:یعنی من بشم منشی شما؟؟
کوک:گفتم رسمی حرف نزن😡😡
آره تو باید بشی منشی من
خلاصه من قبول کردم و رفتیم توی حال دیدم مادربزرگ کوک داره وسایلشو جمع میکنه که برن منم رفتم کمکش کردم
و خلاصه این مهمونی هم تموم شد
این پارت هم تموم🩷🩵
#فیک_جونگ_کوک
#سناریو_بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
پارت۶
ویو سون هی:
جونگ کوک گفت شمار تو بده تا لوکیشن برات بفرستم منم دیگه مجبور بودم اونجا کار کنم چون اول باید پول جمع میکردم دوم اگه قبول نمی کردم مادر بزرگ ناراحت میشد سوم اگر قبول نمی کردم بی ادبی بود
شمارمو دادم به کوک
×××××××××××
کوک:خب اینم از این
راستی اسمت چی بود
سون هی:ا.اا.سسمم..سون هی
کوک:آها. خب سون هی خانم میخواهی کدوم قسمت کار کنی
سون هی:هرجایی که شما بگید
کوک:چرا اینقدر رسمی حرف میزنی من اینجوری راحت نیستم
سون هی:باشه ببخشید
کوک:نیاز نیست ببخشید بگی.
من یه منشی نیاز دارم باید هر روز برام برگه ها رو پرینت بگیری و کار های روزانه ی منو بهم بگی و.........
سون هی:یعنی من بشم منشی شما؟؟
کوک:گفتم رسمی حرف نزن😡😡
آره تو باید بشی منشی من
خلاصه من قبول کردم و رفتیم توی حال دیدم مادربزرگ کوک داره وسایلشو جمع میکنه که برن منم رفتم کمکش کردم
و خلاصه این مهمونی هم تموم شد
این پارت هم تموم🩷🩵
#فیک_جونگ_کوک
#سناریو_بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
۷.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.