《 تقاص عشق 》
پارت ۱۷
خورشید زیبا طلوع کرد و صبح شد صدای پرنده های که تو درخت حیاط آنها زندگی میکردن همه جا پخش بود ات چشم هایش را باز کرد و نشست رویه تخت اش
با دست اش چشم هایش را مالید و از رویه تخت بلند شد بعد از شستن صورت اش به سمته کمد رفت و لباس سیاه با پیرهن سفید را برداشت و پوشید اش موهای کوتاه اش را باز گذاشت بخاطر هوای سرد کت سیاه هم پوشید
اسلاید ۲ لباس ات
تو اینه به خو داش نگاه میکرد که یهو یاده دیشب افتاد
ات
دیشب چی شد چجوری اومدم عمارت کی منو اورد نکنه آقای پارک .......... اوففف حتما اون منو اورده
از اتاق خارج شد و به سالن رفت سمته میز صبحانه رفت و کناره یونگی نشست پدر و مادر اش هنوز نیومده بودن ات هم از این فرصت استفاده کرد و روبه یونگی کرد
ات : دیشب من با کی اومدم
یونگی : نمی شناسیش
ات : نه فقط یادم نمیاد
یونگی : نمیدونم صورت اش رو ندیدم
ات هی هیونگ اذیتم نکن دیگه
یونگی : راست میگم ندیدمش
م/ات : صبح بخیر بچه ها
ات :صبح بخیر مامان بابا
جیمین آمد سره میز صبحانه کناره دینا نشست
دینا : صبح بخیل بابای
جیمین: صبح توهم بخیر
دینا : بابای دیشب عمه اونجی مند خوابوند و بلام قصه خوند
اونجی درحال چیدن میز گفت
اونجی : قربونت برم کوچولو
جانگ هی : ایشش مگه کوچیکه براش قصه میخونی اونجی
جیمین : جانگ هی این چه طرز صحبت کردنه
جانگ هی : راست میگم تو یتیم خونه مگه کسی بود که براش قصه بخونه نه اینجا هم کسی براش نخونه
جیمین : جانگ هی درست صحبت کن
م/ج : جانگ هی زود صبحانه تو بخور و برو دانشگاه
جیمین نون را برداشت و رو اش عسل ریخت و داد دسته دینا
جیمین : بخور کوچولوم
دینا : باسه اما بابای دیروز خانم معلم گفت که حیون مورد علاقه تون رو بیارید اما من که سنجاب ندارم
جیمین : اشکالی نداره الان به یکی زنگ میزنم تا سنجاب رو بیاره
جیمین گوشی اش را برداشت و شماره سوهیوک را گرفت بعد از چند بوق جواب داد
سوهیوک: بله
جیمین: یه سنجاب کوچیک بیار مهدکودک
سوهیوک: من چرا
جیمین : خداحافظ
جیمین گوشی رو قطع کرد و روبه دینا کرد
جیمین : الآن تو صبحانه بخور اونم میاره
دینا در حال خوردن نون عسلی با خيلی کیوتی گفت
دینا : پدلبزلگ چلا شما حلف نمیزنید
همه نگاه اش را دادن به دینا تا حالا هیچ کسی جرعت نکرده بود تا با پدر جیمین اینجوری حرف بزنه
پدر جیمین لبخندی زد و عینک هایش را برداشت
پ/ج : نویه خوشگلم زود صبحانتو بخور و برو مهدکودک دیر میشه
دینا : باسه حتما
پ/ج: جیمین وضع شرکت چطوره طراح ها کی قرار بیان
جیمین : امروز قرار بیان نگران هیچی نباشید
پ/ج : باشه
جیمین لیوان شیر را برداشت و سمته دهن دینا برد
جیمین : بخور کوچولوم .
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.