پرش زمانی عمارت پسرا

پرش زمانی عمارت پسرا

ات با ترس داشتم به ورودیه عمارت نگاه میکردم که ته دستم رو کشید و برد داخل

ته خوب امیدوارم بدنی قرار نیست خیلی مهربون باشم فقط تاجایی مراقبت که بتونم فحمیدی

ات (این چش بود انگار با این حرفش یک سطل اب یخ روم خالی کردن مگه نگفت من مراقبتم از این حرف ها و اون رفتارش برای این بوده که سوپرایز بشم)

ته درضمن خیلی خودت رو نگیر میخواستم با رضایت فقط وارد این عمارت بشی همین چون به جی هوپ قول داده بودم ولی الان دیگه با رضایت وارد شدی ولی باید میدونم با رضایت بمونی(نیشخند)

ات سریع برگشتم به عقب و دویدم سمت در که کوبیدم به دونفرو افتادم زمین سرم رو بالا اوردم که کوک و جیمین رو دیدیم
دیدگاه ها (۳)

کوک چقدر خوشگل ترشدیجیمین دلت برامون تنگ نشده بودبچه ها ات ا...

ات دیگه نا ی گریه کردنم نداشتم زیر پتو خودم رو جمع کرده بودم...

ات ت ت تم موومته تقریبا ولی نمیدونم دیدی یا نه کوک و جیمین ب...

ات و ته الان تو ماشینن ته هم در رو قفل کردهات دست از سرم برد...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۴

رمان{ برادر ناتنی } پارت آخر

رمان ( عمارت ارباب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط