🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۷۱ ..برای خودم برای امیرکه نم
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۷۱ # ..برای خودم برای امیرکه نمیتونستم جزداداش به چشم دیگه ای بهش نگاه کنم..نمیتونستم..براعرفانی که دوستم نداشت..نیمی از راه رورفته بودم که صدای بوق ماشینی منو به خودم آورد..
-رویا بیاسوارشو میخوام باهات حرف بزنم..
-نمیخوام...بروتنهام بزار..
-رویاگفتم بیا..بهش نگاه کردم..
-گفتم که من حرفی ندارم باهات بادادی که زدسرجام میخکوب شدم...
-میایی سوارمیشی یا به زورمتصل بشم.
بااخم سمت ماشین راه افتادم..دروباز کردم وسوارشدم..
به محض سوارشدن پاشوگذاشت روگازوحرکت کرد..
-رویامگه توبهم نگفتی امیرو دوست داری ...پس..پس چرا پسش زدی...
چیزی نگفتم..
-رویادارم باتوحرف میزنم..
-من باتو حرفی ندارم..
-یعنی چی..چراوقتی گفتم....دادکشیدم
-چون تو نذاشتی من ادامه ای حرفموبزنم نذاشتی.بگم امیر برام عین داداشه..
عرفان گوشه ای لبشو جویید ...
-تویجوری بامحبت گفتی دوستش داری..منم اونجوری برداشت کردم..رویاامیرواقعا مرد زندگیه..من از بچگی باهاش بزرگ شدم تو بدترین شرایط مثل یه حامی پشتم بودعین یه برادر شاید هیچ برادری اینکارای که امیر تاالان برامن انجام داده رو انجام نده..باورکن خوشبختت میکنه...امیرتورو دوست داره ..توهم دوستش داری.
-کافیه عرفان ..
-کافی نیست بزاربگم...رویادل امیرونشکن التماست میکنم.
درحالیکه اشک میریختم به عرفان نگاه کردم اونم نگام کرد..چشماش دوتاکاسه ای خون شده بود...
ماشینوگوشه ای نگه داشت..
-رویا...چیزی نگفتم..
-رویاباتوأم..چرانمیخوای امیروقبول کنی.؟؟دلو به دریازدم..
-چون من تورو دوست دارم...
عرفان باشنیدن حرفم بهت زده بهم خیره شد..
-لباش تکون میخورد که چیزی بگه ..
-رویامعلوم هست چی داری میگی...
-گفتم من تورو دوست دارم..اینوگفتموبلندزدم زیرگریه...تو آغوش امنی فرورفتم..
-رویامنم دوستت دارم..باشنیدن حرفش گریمو فراموش کردم سرمو از آغوشش بیرون آوردم لبخندی رولبم نشست..
-راست میگی..
-آره دوستت دارم ..چون برام عین خواهری وعشق داداشمی...شروع کردم به مشت زدن به سینه اش ....-ازت بدم میاد . ..دارم میگم دوستت دارم ..اونوقت بهم میگی عین خواهرمی..دوتادستمو گرفت..
-رویاآروم باش عزیزم...
-من خواهرتونیستم...عزیزتونیستم..
-پس امیرم داداش تونیست اگه منو واقعا دوست داری باید درک کنی امیرالان چه حالی داره..رویاالتماست میکنم راجب امیر بیشتر فکرکن...
(عرفان)
وقتی گفت دوستم داره میخواستم از خوشحالی بال در بیارم..میخواستم دادوهوارراه بندازم وباصدای بلند بگم منم دوستت دارم رویایی دیونه ای من..اونقدری دوست دارم که حدنداره.امانتونستم..نمیتونستم به داداشم خیانت کنم..
-میرسونمت خونه راجب امیرم خوب فکر کن..
-من خودمو میکشم..
ترسیده نگاهش کردم..
-رویاچرت وپرت نگو.
-حالا میبینی..
نویسنده:S..m ..a..E
-رویا بیاسوارشو میخوام باهات حرف بزنم..
-نمیخوام...بروتنهام بزار..
-رویاگفتم بیا..بهش نگاه کردم..
-گفتم که من حرفی ندارم باهات بادادی که زدسرجام میخکوب شدم...
-میایی سوارمیشی یا به زورمتصل بشم.
بااخم سمت ماشین راه افتادم..دروباز کردم وسوارشدم..
به محض سوارشدن پاشوگذاشت روگازوحرکت کرد..
-رویامگه توبهم نگفتی امیرو دوست داری ...پس..پس چرا پسش زدی...
چیزی نگفتم..
-رویادارم باتوحرف میزنم..
-من باتو حرفی ندارم..
-یعنی چی..چراوقتی گفتم....دادکشیدم
-چون تو نذاشتی من ادامه ای حرفموبزنم نذاشتی.بگم امیر برام عین داداشه..
عرفان گوشه ای لبشو جویید ...
-تویجوری بامحبت گفتی دوستش داری..منم اونجوری برداشت کردم..رویاامیرواقعا مرد زندگیه..من از بچگی باهاش بزرگ شدم تو بدترین شرایط مثل یه حامی پشتم بودعین یه برادر شاید هیچ برادری اینکارای که امیر تاالان برامن انجام داده رو انجام نده..باورکن خوشبختت میکنه...امیرتورو دوست داره ..توهم دوستش داری.
-کافیه عرفان ..
-کافی نیست بزاربگم...رویادل امیرونشکن التماست میکنم.
درحالیکه اشک میریختم به عرفان نگاه کردم اونم نگام کرد..چشماش دوتاکاسه ای خون شده بود...
ماشینوگوشه ای نگه داشت..
-رویا...چیزی نگفتم..
-رویاباتوأم..چرانمیخوای امیروقبول کنی.؟؟دلو به دریازدم..
-چون من تورو دوست دارم...
عرفان باشنیدن حرفم بهت زده بهم خیره شد..
-لباش تکون میخورد که چیزی بگه ..
-رویامعلوم هست چی داری میگی...
-گفتم من تورو دوست دارم..اینوگفتموبلندزدم زیرگریه...تو آغوش امنی فرورفتم..
-رویامنم دوستت دارم..باشنیدن حرفش گریمو فراموش کردم سرمو از آغوشش بیرون آوردم لبخندی رولبم نشست..
-راست میگی..
-آره دوستت دارم ..چون برام عین خواهری وعشق داداشمی...شروع کردم به مشت زدن به سینه اش ....-ازت بدم میاد . ..دارم میگم دوستت دارم ..اونوقت بهم میگی عین خواهرمی..دوتادستمو گرفت..
-رویاآروم باش عزیزم...
-من خواهرتونیستم...عزیزتونیستم..
-پس امیرم داداش تونیست اگه منو واقعا دوست داری باید درک کنی امیرالان چه حالی داره..رویاالتماست میکنم راجب امیر بیشتر فکرکن...
(عرفان)
وقتی گفت دوستم داره میخواستم از خوشحالی بال در بیارم..میخواستم دادوهوارراه بندازم وباصدای بلند بگم منم دوستت دارم رویایی دیونه ای من..اونقدری دوست دارم که حدنداره.امانتونستم..نمیتونستم به داداشم خیانت کنم..
-میرسونمت خونه راجب امیرم خوب فکر کن..
-من خودمو میکشم..
ترسیده نگاهش کردم..
-رویاچرت وپرت نگو.
-حالا میبینی..
نویسنده:S..m ..a..E
۸۹.۷k
۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.