پارت

#پارت_26


غذا رو باهم خوردیم که گف میخواد بخوابه رفتو روی چمنا دراز کشید منم اروم رفتمو کنارش خوابیدم ...



معلوم نبود چش شده ، گوشیش زنگ خورد ..

گوشیو قطع کردو دوباره چشماشو بست .. از کارش تعجب کردم ، دوباره گوشی زنگ خورد ...


تا اومد قطع کنه گوشبو از دستش کشیدمو جواب دادم ...


- سلام پدر جون خوب هستید ؟


× سلام ممنونم ، ارشام کجاس دخترم ؟


- خب راستش بابا رفت یکم وسیله بگیره گوشبشو جا گذاشت منم تا اومدم جواب بدم دستم خورد قطع شد ...



ارشام چشماش داشت از حدقه میزد بیرون ،،، خنده دار بود ... داشتم میترکیدم ، فقط منتظر بودم که قطع کنم تا بترکم از خنده ...



- باشه اومد میگم تماس بگیره
- خدافظ


همین که گوشیو قطع کردم بهو ترکیدم از خنده ... منفجر شده بودم...


+ چیشد چته ؟


+ اروم بابا ع از خنده قرمز شدی ، بسه دیگه ایتک ...

- * خنده *


+ ای خدا ایتکم بسه بگو چیشده

- ق.. قیافت ... خیلی سم بود .. * ترکیدن از خنده *

+ منو الا مسخره میکنی

خودمو جم و جور کردم و با تته پته گفتم ..


- هان... نه چیزه ... اهان بابات گفت بهش زنگ بزنی ..

+ هعی دارم واس تو من ....
دیدگاه ها (۱۱)

#پارت_27+ول رسما پشمانم ریخت - چیرا خب ؟ + عجب دورغ گوی خفنی...

#پارت_28بدون اینکه اجازه یه کلمه حرف زدن به پدرشو بده یه نفس...

#پارت_25ترسیده رفتم بالای سرش ...- آ..آرشام خوبی؟ چت شد یهو ...

#پارت_24- بابا بخدا تقصیر خودت بود گذاشته بودیش اینجا رفته ب...

#بد_بوی#پارت_۲۶#الینا تازه گوشی رو از رو جیمسون قطع کردم که ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط