عشق مشکی

عشق مشکی
P7

از زبان ا.ت:
چشمامو باز کردم تو یه خونه خیلی بزرگی بودم که بیشتر شبیه قصر بود

همون خون اشامه اومد جلوم یه دختری هم کمرشو گرفته بود
$ا.د:سلام هرزه کوچولو
-هرزه خودتی

یهویی خون اشامه محکم زد تو گوشم
حس کردم لبم پاره شد اشکی هم از گوشه چشمم ریخت ولی کنترلش کردم

$ا.د:ببین دختره قرار نیست به عشق من چشم داشته باشی تو فقط اینجا کلفتی یونو؟!
-هوی دختره درست بحرف کلفت قیافته
دختره هم محکم تر زد تو گوشم
عصبی شدم

خون اشامه هم هرهر میخندید
-هوی منو چرا دزدیدی آوردی اینجا؟
+تهیونگ:خفه شو باید با توعه دهاتی موقتی ازدواج کنم

-هه من زن توعه عوضی نمیشم
+تهیونگ:هه من خودم دوست دختر دارم تورو آدم حساب نمیکنم
و پوزخندی زد

دختره از گردنش آویزون شد و لباشو بوسید
-لعنتیا اگه همو دوست دارین چرا منو آوردین اینجا و میخوای باهام ازدواج کنی؟
+تهیونگ:چون مجبورم
-هه

$ا.د:پس چی فکر کردی دختره دهاتی مضخرف
پسره دوباره خندید
$ا.د:راست میگم تهیونگ تیپشو نگاه کن عین اومولاست
+تهیونگ:آره

هه پس اسمش تهیونگ بود
+تهیونگ:هوی دختر پاشو اتاقت اونجاست
منم با نفرت بلند شدم رفتم به سمت اتاقی که با دست نشون داد
دیدگاه ها (۰)

عشق مشکیP8لبم خیلی می‌سوخت گریه هام شدت گرفت چون بی خانواده ...

عشق مشکیP9از زبان ا.ت:-شما؟پیرزنه گفت من مادر تهیونگم عروسم ...

عشق مشکی P6از زبان ا.ت:نزدیکای شب بود آخرین سفارش هم رسونده ...

P5از لبای هم دل کندیم $ا.د:عشقم اینکه خبر خوبیع باید خوشحال ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

love Between the Tides²⁷بهش ضربه میزدم ولی ولم نمیکرد ادامه ...

دوست دختر اجاره ای

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط