عشق مشکی

عشق مشکی
P6

از زبان ا.ت:
نزدیکای شب بود آخرین سفارش هم رسونده بودم سوار متورم شدم که برم خونه هرکاری کردم روشن نشد

فکر کنم بنزین تموم کرده متورمو دست مایکی سپردم که مواظبش باشه بعد پیاده شروع کردم به رفتن تاخونم پیاده راهی نبود

حس کردم یکی داره تعقیبم می‌کنه
برگشتم دیدم یه مردی بود که ماسک و کلاه داشت نمیتونستم شناساییش کنم چون شب بود

قدم هامو تند کردم ترسیده بودم
مرده صدام کرد قلبم یهو ریخت تو شلوارم

صداش مثل همون خون اشامه بود دوتا پا داشتم دوتا دیگه بهش قرض دادم و دوییدم که جلوم سبز شد جیغی کشیدم
+تهیونگ:ببین به کمکت نیاز دارم

-گمشو خون اشام عوضی اومدی اینجا خونمو بخوری اشغال؟
+تهیونگ:لنتی من خون اشام نیستم طلسم خون آشامم باید باهام ازدواج کنی تا طلسمم شکسته بشه

-چی با خودت چی فکر کردی؟من با توعه عوضی ازدواج نمیکنم گمشو
از جام بلند شدم
+تهیونگ:ازدواج می‌کنی چه با میل خودت چه با زور

-مگه اینکه تو خواب ازدواج با منو ببینی
+تهیونگ:تو بیداری میبینم
شروع کردم ازش دور شدن که پسره عوضی یه دستمالیو گذاشت رو دهنم و دیگه نفهمیدم چیشد

از زبان تهیونگ:
بیهوشش کردم دختره کله شقو و بردمش سوار ماشینم کردم و به سمت خونه حرکت کردم
دیدگاه ها (۷)

عشق مشکیP7از زبان ا.ت:چشمامو باز کردم تو یه خونه خیلی بزرگی ...

عشق مشکیP8لبم خیلی می‌سوخت گریه هام شدت گرفت چون بی خانواده ...

P5از لبای هم دل کندیم $ا.د:عشقم اینکه خبر خوبیع باید خوشحال ...

عشق مشکیP4از زبان ا.ت:بازم یه روز خسته کننده دیگه رو باید شر...

مست خون ( پارت ۱۷ )

مست خون ( پارت ۱۸ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط