آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part17🍒🍓
جیمین ویو
داشتم با جیهوپ بدمینتون بازی میکردم ات هم رفته بود تو جنگل هوا بخوره دیروز خیلی حالش بد بود که یهو صدای جیغ ات از جنگل اومد چوب بدمینتون از دستم افتاد دیدم ات داره به سمت ما میدوه که یهو افتاد زمین سریع بلندش کردم گذاشتمش رو تخت و به لیا گفتم بیاد
لیا:من برم دستکش بپوشم تو ضربان قلب ات رو چک کن
جیمین دستشو از زیر سوتین ات رد کرد قلبش تند تند میتپید
جیمین:قلبش تند تند میتپه
لیا:فشارش افتاده فعلا باید استراحت کنه
که یهو ات خیلی سریع بیدار شد
ات:لیا.......لیا.....لیااااااا
لیا:بلهع
ات:جیل افتاده بود دنبالم
لیا:دیشحب خوابشو دیدی؟
ات:آره الان هم تو جنگل بود
لیا:منم دیشب خوابشو دیدم نمیخواستم بهت بگم که حالتو بد نکنم
جیمین:چی میگین شما؟جیل کیه؟
که یهو ات زد زیر گریه
ات:۱۴ سالگیم با دوستام که لیا هم جزو اونا هست اومدیم روح احضار کنیم ولی فک نمیکردیم واقعی باشه اما یه روح احضار کردیم به اسم جیل هی خوابشو میدیدیم و روز هم مارو میترسوند دیشب بازم خوابشو دیدم الان هم تو جنگل بود خیلی میترسم جیمین کمکم کن لطفا(گریه)
جیمین اروم سر ات رو نوازش کرد
لیا:چون رئیس گروهمون ات بود جیل خیلی به ات سخت گرفته بود هر دفعهای که سر و کلهش پیدا بشه یه آسیب به ات میزنه دفعه قبل یه ماشین به ات زد
جیمین:ات عزیزم خوبی؟
ات:میترسم
جیمین:نترس من پیشتم
ات:جیمین ممکنه الان که برم پایین هزار تا اتفاق برام بیوفته تنها راهش اینه که توسط عشقم سه آسیب ببینم
جیمین:من؟عمرا یه راه دیگه.......
ات:راهی نیست این چاقو رو بگیر و بزن بهم
جیمین:حتی فکرشم نکن
ات:ممکنه ایندفعه جیل منو بکشه
جیمین:حالا چیکار کنم؟
ات دست جیمین رو گرفت
ات:تصمیم با خودته میخوایی میمیرم یا یه آسیب کوچیک میبینم
جیمین دووم نیاورد و چاقو رو زد به شکم ات و سریع از شکمش درآورد دید ات داره میوفته زمین
جیمین:ات خوبی؟ات......ات.....لیا کمک کن
لیا:چیزی نی........حرفمو پس میگیرم خیلی هم چیزی هست زخمش عمیقه بزارش رو تخت.
جیمین حول شد همبن الان به عشقش آسیب رسوند با کلمه زخم عمیق انگار قلبش وایساد خیلی میترسید
لیا:جیمین خودش کمک میخواد شوگا تو بیا ات رو بزار بالا کوک تو آب قند بیار برای جیمین
لیا داشت زخم ات رو پانسمان میکرد جیمین هنوز خشکش زده بود
جیمین:من چیکار کردم؟اگه براش اتفاقی بیوفته........
لیا:جیمین خیلی چاقو رو بر جا زدی حال قلبش خوب نیست شوکر بیارید
جیمین با این حرفش گریش گرفت
جیمین:ات برگردددددد لطفااااااااااااااا خواهش میکنمممممممم توروخدااااااا ترکممممم نکنننننن(گریه)
کوک:جیمین اروم باش حالش بدتر میشه
جیمین:نمیخوامممممم اتتتتتت برگردددد لطفاااااا
که یهو لیا رو دید داشت از اتاق میومد.
part17🍒🍓
جیمین ویو
داشتم با جیهوپ بدمینتون بازی میکردم ات هم رفته بود تو جنگل هوا بخوره دیروز خیلی حالش بد بود که یهو صدای جیغ ات از جنگل اومد چوب بدمینتون از دستم افتاد دیدم ات داره به سمت ما میدوه که یهو افتاد زمین سریع بلندش کردم گذاشتمش رو تخت و به لیا گفتم بیاد
لیا:من برم دستکش بپوشم تو ضربان قلب ات رو چک کن
جیمین دستشو از زیر سوتین ات رد کرد قلبش تند تند میتپید
جیمین:قلبش تند تند میتپه
لیا:فشارش افتاده فعلا باید استراحت کنه
که یهو ات خیلی سریع بیدار شد
ات:لیا.......لیا.....لیااااااا
لیا:بلهع
ات:جیل افتاده بود دنبالم
لیا:دیشحب خوابشو دیدی؟
ات:آره الان هم تو جنگل بود
لیا:منم دیشب خوابشو دیدم نمیخواستم بهت بگم که حالتو بد نکنم
جیمین:چی میگین شما؟جیل کیه؟
که یهو ات زد زیر گریه
ات:۱۴ سالگیم با دوستام که لیا هم جزو اونا هست اومدیم روح احضار کنیم ولی فک نمیکردیم واقعی باشه اما یه روح احضار کردیم به اسم جیل هی خوابشو میدیدیم و روز هم مارو میترسوند دیشب بازم خوابشو دیدم الان هم تو جنگل بود خیلی میترسم جیمین کمکم کن لطفا(گریه)
جیمین اروم سر ات رو نوازش کرد
لیا:چون رئیس گروهمون ات بود جیل خیلی به ات سخت گرفته بود هر دفعهای که سر و کلهش پیدا بشه یه آسیب به ات میزنه دفعه قبل یه ماشین به ات زد
جیمین:ات عزیزم خوبی؟
ات:میترسم
جیمین:نترس من پیشتم
ات:جیمین ممکنه الان که برم پایین هزار تا اتفاق برام بیوفته تنها راهش اینه که توسط عشقم سه آسیب ببینم
جیمین:من؟عمرا یه راه دیگه.......
ات:راهی نیست این چاقو رو بگیر و بزن بهم
جیمین:حتی فکرشم نکن
ات:ممکنه ایندفعه جیل منو بکشه
جیمین:حالا چیکار کنم؟
ات دست جیمین رو گرفت
ات:تصمیم با خودته میخوایی میمیرم یا یه آسیب کوچیک میبینم
جیمین دووم نیاورد و چاقو رو زد به شکم ات و سریع از شکمش درآورد دید ات داره میوفته زمین
جیمین:ات خوبی؟ات......ات.....لیا کمک کن
لیا:چیزی نی........حرفمو پس میگیرم خیلی هم چیزی هست زخمش عمیقه بزارش رو تخت.
جیمین حول شد همبن الان به عشقش آسیب رسوند با کلمه زخم عمیق انگار قلبش وایساد خیلی میترسید
لیا:جیمین خودش کمک میخواد شوگا تو بیا ات رو بزار بالا کوک تو آب قند بیار برای جیمین
لیا داشت زخم ات رو پانسمان میکرد جیمین هنوز خشکش زده بود
جیمین:من چیکار کردم؟اگه براش اتفاقی بیوفته........
لیا:جیمین خیلی چاقو رو بر جا زدی حال قلبش خوب نیست شوکر بیارید
جیمین با این حرفش گریش گرفت
جیمین:ات برگردددددد لطفااااااااااااااا خواهش میکنمممممممم توروخدااااااا ترکممممم نکنننننن(گریه)
کوک:جیمین اروم باش حالش بدتر میشه
جیمین:نمیخوامممممم اتتتتتت برگردددد لطفاااااا
که یهو لیا رو دید داشت از اتاق میومد.
۶.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.